bootstrap

base info - اطلاعات اولیه

bootstrap - بوت استرپ

noun - اسم

/ˈbuːtstræp/

UK :

/ˈbuːtstræp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bootstrap] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • In classic bootstrap fashion Fred invested his personal savings and convinced friends to work for him for free.


    در مد کلاسیک بوت استرپ، فرد پس انداز شخصی خود را سرمایه گذاری کرد و دوستان را متقاعد کرد که به صورت رایگان برای او کار کنند.

  • This ensures that the operating system bootstrap process does not introduce malware.


    این تضمین می کند که فرآیند بوت استرپ سیستم عامل بدافزار را معرفی نمی کند.

  • His father had bootstrapped himself out of rural poverty to earn a university degree in business.


    پدرش خود را از فقر روستایی نجات داده بود تا مدرک دانشگاهی در تجارت کسب کند.

  • Nolan bootstrapped himself into the film business cobbling together bits of 16-millimetre film stock with $6,000 to make his first feature.


    نولان خود را وارد تجارت فیلم کرد و قطعاتی از سهام فیلم 16 میلی متری را با 6000 دلار جمع آوری کرد تا اولین فیلم بلند خود را بسازد.

  • He bootstrapped the company pouring all his energy into it.


    او شرکت را بوت استرپ کرد و تمام انرژی خود را در آن ریخت.

  • I met a young engineer who had bootstrapped a company to offer mobile internet advertising services to brands.


    با مهندس جوانی آشنا شدم که شرکتی را برای ارائه خدمات تبلیغات اینترنتی موبایلی به برندها راه اندازی کرده بود.

synonyms - مترادف

  • چکمه


  • شروع کنید


  • راه اندازی

  • reboot


    راه اندازی مجدد

  • activate


    فعال کردن

  • reset


    تنظیم مجدد

  • restart


    بار


  • چکمه سرد


  • آتش زدن


  • استارت آپ


  • میل لنگ

  • crank up


    قدرت


  • روشن کنید


  • روشن کن


  • کامپیوتر را راه اندازی کنید


  • چکمه گرم


  • شروع ضربه


  • به حرکت درآورد

  • kick-start


    عازم شدن


  • شروع کردن


  • مشتعل شدن


  • رفتن

  • actuate


    حرکت کنید

  • ignite


    باد کردن

  • get going


    energiseUK

  • get moving


    energizeUS


  • شروع به کار کردن چیزی

  • energiseUK


    دست نزن

  • energizeUS




antonyms - متضاد
  • shutdown


    خاموش شدن

لغت پیشنهادی

horse

لغت پیشنهادی

traits

لغت پیشنهادی

predict