minimums

base info - اطلاعات اولیه

minimums - حداقل ها

N/A - N/A

ˈmɪn.ə.məm

UK :

ˈmɪn.ɪ.məm

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [minimums] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Wage increases are being kept to a minimum because of the recession.


    افزایش دستمزدها به دلیل رکود اقتصادی به حداقل می رسد.

  • Let's hope we can get the job done with a minimum of interference.


    بیایید امیدوار باشیم که بتوانیم کار را با حداقل تداخل انجام دهیم.

  • We need a minimum of ten people to play this game.


    برای انجام این بازی حداقل به ده نفر نیاز داریم.

  • This certificate is the minimum qualification required to teach English in most language schools.


    این مدرک حداقل مدرک مورد نیاز برای تدریس زبان انگلیسی در اکثر مدارس زبان است.

  • 18 is the minimum age for entering most nightclubs.


    18 حداقل سن برای ورود به اکثر کلوپ های شبانه است.

  • She thinks that you should do three exercise classes a week minimum.


    او فکر می کند که شما باید حداقل سه کلاس ورزشی در هفته انجام دهید.

  • Her lawyer asked the judge to give her the minimum sentence.


    وکیل او از قاضی خواست حداقل مجازات را برای او تعیین کند.

  • They installed the new computer system with the minimum of fuss, so there was no disruption at all to our work.


    آنها سیستم کامپیوتری جدید را با حداقل سر و صدا نصب کردند، بنابراین هیچ خللی در کار ما ایجاد نشد.

  • Staff earn a minimum of $15 an hour.


    دستمزد کارکنان حداقل 15 دلار در ساعت است.

  • He only does the bare minimum of work and shows no enthusiasm at all.


    او فقط حداقل کار را انجام می دهد و اصلاً اشتیاق نشان نمی دهد.


  • اگر هر ماه فقط حداقل مبلغ را پرداخت کنید، سود زیادی به کارت اعتباری پرداخت خواهید کرد.

  • A degree is the minimum qualification for a highly-skilled worker's visa.


    مدرک حداقل مدرک برای ویزای کارگری با مهارت بالا است.

  • You have to work here for six months minimum before you qualify for a bonus.


    قبل از اینکه واجد شرایط دریافت جایزه شوید، باید حداقل شش ماه در اینجا کار کنید.

synonyms - مترادف
  • bottoms


    پایین

  • nadirs


    نادر

  • bases


    پایه ها

  • lower limits


    محدودیت های پایین تر


  • کف سنگ

  • quora


    حد نصاب

antonyms - متضاد
  • maximums


    حداکثر


  • مقدار زیادی

  • mosts


    اکثر

  • limits


    محدودیت ها

  • maxes


    نهایت

  • utmosts


    قله ها

  • peaks


    افراط

  • extremes


    اندام ها

  • uttermosts


    ارتفاعات

  • extremities


    سقف ها

  • heights


    تاپ ها

  • ceilings


    اوج ها

  • pinnacles


    راس ها

  • tops


    acmes

  • zeniths


    اوج می گیرد

  • apexes


  • apogees


  • acmes


  • climaxes


  • vertexes


لغت پیشنهادی

accompanying

لغت پیشنهادی

unacceptable

لغت پیشنهادی

depreciate