amalgam

base info - اطلاعات اولیه

amalgam - آمالگام

noun - اسم

/əˈmælɡəm/

UK :

/əˈmælɡəm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amalgam] در گوگل
description - توضیح

  • مخلوطی از چیزهای مختلف

  • a mixture of mercury and another metal especially one used by dentists to repair teeth


    مخلوطی از جیوه و یک فلز دیگر، به ویژه یکی از آنها که توسط دندانپزشکان برای ترمیم دندان ها استفاده می شود


  • ترکیبی از قطعات که یک کل کامل را ایجاد می کند

  • History is an amalgam of fact and action.


    تاریخ ملغمه ای از واقعیت و عمل است.

  • The victory on paid holidays was achieved out of a mixture of motives, an amalgam of control and progressive reform.


    پیروزی در تعطیلات با حقوق با آمیزه ای از انگیزه ها، ملغمه ای از کنترل و اصلاحات مترقی به دست آمد.

  • These guys are an energetic amalgam of jazz, funk and something a little harder.


    این بچه‌ها ملغمه‌ای پرانرژی از جاز، فانک و چیزی کمی سخت‌تر هستند.

  • But these are different ways of utilizing existing chemical skills in a new amalgam.


    اما اینها راه های مختلفی برای استفاده از مهارت های شیمیایی موجود در یک آمالگام جدید هستند.

  • Hargreaves was a rich amalgam of natural gifts and sensibilities.


    هارگریوز ملغمه ای غنی از مواهب و حساسیت های طبیعی بود.

  • These then are some of the elements of Green's amalgam.


    اینها برخی از عناصر آمالگام گرین هستند.

  • Sometimes relying on startling amalgams of stylistic influences, members of the Soviet vanguard mostly strived to find their own personal voices.


    گاهی اوقات اعضای پیشتاز شوروی با تکیه بر ملغمه‌های شگفت‌انگیز تأثیرات سبکی، بیشتر تلاش می‌کردند تا صدای شخصی خود را بیابند.

example - مثال
  • The film script is an amalgam of all three books.


    فیلمنامه فیلم ملغمه ای از هر سه کتاب است.

  • an amalgam of several companies and organizations


    ترکیبی از چندین شرکت و سازمان

  • an amalgam filling


    یک پر کننده آمالگام

  • The show was a wonderful amalgam of dance music and drama.


    این نمایش ترکیبی فوق العاده از رقص، موسیقی و نمایش بود.

  • Nearly every new parent feels an amalgam of joy and terror.


    تقریباً هر پدر و مادر تازه وارد ملغمه ای از شادی و وحشت را احساس می کنند.

synonyms - مترادف
  • blend


    مخلوط کردن


  • مخلوط


  • ترکیبی

  • fusion


    ذوب

  • compound


    ترکیب

  • amalgamation


    ادغام

  • mix


    کامپوزیت

  • composite


    سنتز

  • synthesis


    آلیاژ

  • meld


    اتحاد. اتصال

  • alloy


    امولسیون

  • admixture


    کوکتل


  • معجون

  • intermixture


    اختلاط

  • emulsion


    اش شله قلمکار

  • cocktail


    ترکیب بندی

  • conflation


    گروه تولیدی

  • concoction


    ازدواج

  • merger


    بافت

  • mingling


    سوپ

  • mishmash


  • coalescence



  • conglomerate



  • combo


  • weave



  • mash-up


  • commixture


  • integration


antonyms - متضاد

  • تقسیم

  • separation


    جدایش، جدایی

  • severance


    جدایی


  • عنصر


  • عنصر طبیعی

  • sundering


    جدا کردن

  • parting


    فراق

  • detachment


    کناره گیری

  • permutation


    جایگشت

  • singularity


    تکینگی


  • بخش


  • تحلیل و بررسی

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

لغت پیشنهادی

band saw

لغت پیشنهادی

dereliction

لغت پیشنهادی

connective