assigning

base info - اطلاعات اولیه

assigning - اختصاص دادن

N/A - N/A

əˈsaɪn

UK :

əˈsaɪn

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [assigning] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • UN troops were assigned the task of rebuilding the hospital.


    وظیفه بازسازی بیمارستان به نیروهای سازمان ملل واگذار شد.

  • The case has been assigned to our most senior officer.


    پرونده به ارشدترین افسر ما محول شده است.

  • Have you assigned a day for the interviews yet?


    آیا تا به حال روزی را برای مصاحبه در نظر گرفته اید؟

  • Each visitor to the site chooses an online alter ego, which is assigned a name.


    هر بازدید کننده از سایت، یک جایگزین آنلاین را انتخاب می کند که به آن یک نام اختصاص داده می شود.

  • Detectives have been unable to assign a motive for the murder.


    کارآگاهان نتوانسته اند انگیزه قتل را مشخص کنند.

  • The report assigned the blame for the accident to inadequate safety regulations.


    این گزارش مسئولیت این حادثه را بر عهده مقررات ایمنی ناکافی قرار داده است.

  • She was assigned to the newspaper's Berlin office.


    او به دفتر روزنامه برلین منصوب شد.

  • Her property was assigned to her grandchildren.


    اموال او به نوه هایش واگذار شد.

synonyms - مترادف
  • appointing


    انتصاب

  • designating


    تعیین کردن

  • nominating


    نامزد کردن

  • naming


    نامگذاری

  • commissioning


    راه اندازی

  • delegating


    تفویض اختیار

  • electing


    انتخاب کردن

  • selecting


    دستور دادن

  • ordaining


    قرار دادن

  • placing


    تشکیل می دهد

  • constituting


    جزئیات

  • detailing


    ارسال کردن

  • posting


    استخدام

  • hiring


    مجوز UK

  • authorisingUK


    مجوز دادن به ایالات متحده

  • authorizingUS


    ساخت

  • making


    برچسب زدن

  • tagging


    رای دادن

  • voting


    ثبت نام

  • enrolling


    اتخاذ

  • adopting


    شکاف

  • slotting


    زبانه زدن

  • tabbing


    ریخته گری

  • casting


    معاونت بریتانیا

  • deputisingUK


    معاونت ایالات متحده

  • deputizingUS


    توانمندسازی

  • empowering


    ترویج

  • promoting


    پدید آوردن

  • creating


    دوبله

  • dubbing


    اشتراک انتخاب

  • co-opting


antonyms - متضاد

  • مجموعه

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • gathering


    جمع آوری

  • hoard


    احتکار

  • hoarding


    نگه دارید


  • نقطه اتصال

  • juncture


    نگه داشتن

  • keeping


    نگهداری


  • حفظ

  • retention


    فروشگاه


  • وحدت

  • unity


    کل


لغت پیشنهادی

cat

لغت پیشنهادی

apaches

لغت پیشنهادی

propel