backpedal

base info - اطلاعات اولیه

backpedal - پدال عقب

N/A - N/A

ˈbækˌped.əl

UK :

ˈbækˌped.əl

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [backpedal] در گوگل
description - توضیح

  • نظر خود را تغییر دهید یا کاری را که قول داده بودید انجام ندهید

  • to pedal backwards on a bicycle


    رکاب زدن به عقب روی دوچرخه

  • to run or walk backwards


    دویدن یا راه رفتن به عقب

  • to move the pedals (= parts you operate with your feet) backwards on a bicycle


    برای حرکت دادن پدال ها (= قطعاتی که با پاهای خود کار می کنید) روی دوچرخه


  • برای تغییر عقیده ای که قبلا ابراز کرده بودید یا کاری متفاوت از آنچه گفته بودید انجام دهید

  • The country's government is backpedaling on some of the reforms.


    دولت این کشور در برخی از اصلاحات عقب نشینی می کند.

example - مثال
  • Some types of bike have brakes that you operate by backpedalling.


    برخی از انواع دوچرخه ها دارای ترمزهایی هستند که با حرکت دادن به عقب حرکت می کنید.

  • As soon as I said I thought she was wrong she started backpedalling.


    به محض اینکه گفتم فکر می کنم اشتباه می کند، شروع به عقب زدن کرد.

  • He said he'd help but now he's starting to backpedal (on his promise).


    او گفت که کمک خواهد کرد، اما اکنون شروع به عقب زدن (به قولش) کرده است.

synonyms - مترادف
  • backtrack


    عقب نشینی

  • recant


    انصراف دادن

  • retract


    پس گرفتن

  • reverse


    معکوس

  • reconsider


    تجدید نظر کند

  • rethink


    تجدید نظر کنید


  • تغییر دادن

  • relent


    تسلیم شدن

  • flip-flop


    دمپایی صندل لا انگشتی


  • تغییر عقیده


  • نظرت را عوض کن

  • do an about-face


    درباره صورت انجام دهید

  • about-face


    در مورد صورت


  • برگرد


  • بکش کنار


  • تصمیم علیه

  • do an about-turn


    یک دور چرخشی انجام دهید


  • بهتر فکر کن


  • دور برگردان انجام دهید

  • do a U-turn


    به سمت معکوس بروید

  • go into reverse


    آهنگی متفاوت بخوان


  • ردیف عقب


  • تغییر زمین

  • shift one's ground


    پایین امدن


  • افکار دوم داشته باشید

  • have second thoughts


    حرفاتو بخور

  • eat your words


    کنار کشیدن


  • تکان دادن

  • budge


    پای فروتن بخور

  • eat humble pie


    تغییر فکر


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

highly

لغت پیشنهادی

all-night

لغت پیشنهادی

airer