bane

base info - اطلاعات اولیه

bane - نابودی

noun - اسم

/beɪn/

UK :

/beɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bane] در گوگل
description - توضیح
  • something that causes trouble or makes people unhappy


    چیزی که باعث دردسر می شود یا مردم را ناراضی می کند

  • a cause of continuous trouble or unhappiness


    دلیل مشکل یا ناراحتی مداوم


  • چیزی که به ویژه در ایجاد مشکل یا نگرانی برای شما مؤثر است

  • Most alpine strawberry varieties don't produce runners, a bane for gardeners who want to keep their berry patch under control.


    اکثر گونه های توت فرنگی آلپاین دونده تولید نمی کنند، که برای باغبانانی که می خواهند لکه های توت خود را تحت کنترل نگه دارند، آفتی است.

  • This is of great advantage to good horse trainers, but a real bane to poor ones.


    این مزیت بزرگی برای مربیان خوب اسب است، اما برای افراد فقیر یک آفت واقعی است.

  • Colds are the bane of singers.


    سرماخوردگی بلای جان خواننده هاست.

  • The Morning After Hangovers are the bane of drinkers.


    The Morning After Hangover آفت شراب خواران است.

  • Knee injuries are the bane of the karate competitor's life.


    آسیب دیدگی زانو بلای جان این ورزشکار کاراته است.

  • Though Minton's interest in youth fuelled his teaching he could not escape the bane of its repetitiveness.


    اگرچه علاقه مینتون به جوانی به تدریس او دامن زد، اما نتوانست از آفت تکراری بودن آن بگریزد.

  • Consequently, what forms the bane of middle-aged women's vanity can be used to your advantage.


    در نتیجه، آنچه که باعث ایجاد آفت غرور زنان میانسال می شود، می تواند به نفع شما باشد.

example - مثال
  • The neighbours' kids are the bane of my life.


    بچه های همسایه ها بلای جان من هستند.

  • The poor train service has been the bane of commuters for years.


    خدمات ضعیف قطار سالهاست که بلای جان مسافران بوده است.

  • Keeping noise levels low is the bane of airport administration.


    پایین نگه داشتن سطح سر و صدا آسیب مدیریت فرودگاه است.

  • That cat is the bane of my life!


    آن گربه بلای زندگی من است!

  • Instead of doing his homework, my son is always playing computer games – they’re the bane of my existence these days.


    پسرم به جای اینکه تکالیفش را انجام دهد، همیشه در حال بازی های رایانه ای است – این روزها آنها بلای جان من هستند.

synonyms - مترادف
  • plague


    طاعون

  • scourge


    بلا

  • affliction


    مصیبت

  • curse


    لعنت


  • زحمت

  • pest


    آفت

  • nuisance


    مزاحمت


  • آزمایش

  • annoyance


    دلخوری


  • مشکل


  • درد

  • headache


    سردرد

  • tribulation


    عذاب

  • torment


    فاجعه

  • calamity


    بار


  • بلایت

  • blight


    تحریک

  • irritation


    بدبختی

  • misery


    بد شانسی

  • misfortune


    خراب کردن

  • ruin


    وای

  • woe


    تهدید

  • menace


    تخریب


  • لغو کردن

  • undoing


    دشمنی

  • nemesis


    کابوس

  • nightmare


    سختی

  • hardship


    بد

  • evil


    تباهی

  • ruination


    سقوط

  • downfall


antonyms - متضاد
  • blessing


    برکت


  • سود

  • boon


    ببخشید

  • felicity


    سعادت

  • godsend


    نعمت خدا


  • خوب

  • manna


    مانا

  • windfall


    بادآورده


  • راحتی

  • consolation


    تسلی

  • joy


    شادی


  • لذت


  • تسکین

  • solace


    آرامش


  • حمایت کردن


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • aid


    کمک


  • ساختمان

  • cheer


    تشویق کردن


  • ساخت و ساز

  • contentment


    قناعت


  • ایجاد

  • delight


    لذت بسیار


  • ثروت

  • happiness


    سلامتی


  • صلح


  • رفاه


  • موفقیت

  • prosperity


    خوش شانسی



لغت پیشنهادی

counting

لغت پیشنهادی

hunky

لغت پیشنهادی

tube