morning
morning - صبح
noun - اسم
UK :
US :
اوایل روز، از زمان طلوع خورشید تا ساعت 12 وسط روز
بخشی از روز از ساعت 12 شب تا ساعت 12 وسط روز
صبح به کسی سلام می کرد
the part of the day from the time when the sun rises or you wake up until the middle of the day or lunch time
بخشی از روز از زمانی که خورشید طلوع می کند یا از خواب بیدار می شوید تا وسط روز یا زمان ناهار
در اوایل روز
بعضی وقتها بین ساعت دوازده شب تا دوازده وسط روز
صبح روز بعد
the day or days after something has happened or someone has done something especially something that they regret (= wish had not happened or they had not done)
روز یا روزهای بعد از اینکه اتفاقی افتاده یا کسی کاری انجام داده است، مخصوصاً کاری که از آن پشیمان است (= ای کاش اتفاق نمی افتاد یا انجام نمی داد)
روشی دوستانه برای احوالپرسی با مردم هنگام ملاقات با آنها در صبح
بخشی از روز از زمان طلوع خورشید تا نیمه روز
زمانی بود که او هر روز صبح و هر عصر برای پسرانش مزارع را اسکن می کرد.
نانسی صبح جمعه کتاب شما را برمی گرداند.
صبح روز بعد قطار برای یک بار به موقع بود.
صبح روز بعد ما را در اعماق حاشیه های زیرزمینی یافت.
صبح روز بعد به بانک برده شد.
It had been raining all night and in the stillness of morning the clouds and mist had not yet cleared.
تمام شب باران می بارید و در سکوت صبح هنوز ابرها و مه پاک نشده بودند.
Inter-school matches are played on Saturday mornings.
مسابقات بین مدرسه ای صبح شنبه برگزار می شود.
یک صبح آفتابی
In the morning she rose early and dressed in her plainest clothes flounces and frills had no place in business.
صبح زود از جا برخاست و با ساده ترین لباس هایش پوشیده بود، ژله ها و تزیینات در تجارت جایی نداشت.
آنها صبح زود راهی اسپانیا شدند.
فردا صبح میبینمت
او دیروز صبح به سمت بریستول رانندگی کرد.
او هنوز صبح روز بعد احساس ناراحتی می کرد.
من قهوه صبح را ترجیح می دهم.
اولین چیز در صبح
او هر روز صبح در همان ساعت از خواب بیدار می شد.
بیشتر صبح ها پیاده روی سر کار می روم.
او تمام صبح در جلسه بوده است.
گروه ما جمعه صبح تشکیل جلسه می دهد.
صبح عروسی خبرش را گرفتیم.
روزنامه های صبح را دیده ای؟
اتوبوس ها اغلب در ساعات شلوغی صبحگاهی با تأخیر مواجه می شوند.
من آدم صبحگاهی نیستم (= صبح ها بهترین عملکرد را ندارم).
تا دو نیمه شب به خانه نرسیدم!
او در ساعات اولیه صبح یکشنبه درگذشت.
من فقط صبح ها کار می کنم.
باید حدود ساعت پنج صبح اتفاق افتاده باشد.
صبح زود رفتند.
صبح بهت زنگ میزنم
اول صبح میبینمش
صبح بعد از شب قبل مقدار زیادی آب بنوشید و از تجربه درس بگیرید.
صبح، ظهر و شب درباره او صحبت می کند.
کار صبح، ظهر و شب ادامه دارد.
صبح، ظهر و شب همه چیز او درباره آن صحبت می کند.
روز پیش جک را دیدم.
هفته پیش در منطقه شما بودم.
صبح روز دیگر از خواب بیدار شدم و نتوانستم خودم را از رختخواب بلند کنم.
عصر دیگر مشغول تماشای تلویزیون بودم که…
وزیر قول داد صبح روز بعد بیانیه ای بدهد.
آنها جلسه صبح را صرف بحث در مورد حمل و نقل و محیط زیست کردند.
daylight
نور روز
dawn
سپیده دم
daybreak
طلوع خورشید
sunrise
آفتاب
sunup
خروس
cockcrow
شفق قطبی
dawning
روز
aurora
سبک
صبح
روز بهار
نیمه شب
morn
تعطیلات روز
dayspring
اوایل روشن
morningtide
دم صبح
اولین رژگونه
روز - سپیده دم
نگاه روز
روشن
صبح زود
first blush
نگاه کردن به روز
day-dawn
بعد از ظهر
ساعات اولیه
اولین چیز در صبح
ساعات روشنایی روز
day peep
wee hours
daytime
daylight hours
hours of daylight
nightfall
شب
sundown
غروب آفتاب
sunset
تاریکی
غروب
dusk
عصر
گرگ و میش
پایان روز
twilight
تعطیلی روز
day's end
غمگین
کرپوسکول
حتی سقوط
eventide
evo
gloaming
تاریک
crepuscule
شام
eve
نیمه شب
evenfall
زمان خواب
evo
شب نشینی
تنظیمات
vespers
تمام کردن
nighttime
ساعت ها تاریکی
midnight
مرده شب
bedtime
شبانه
nighttide
دود ریزش
nightbreak
ساعت های کوچک
night-time
smokefall
small hours