flying

base info - اطلاعات اولیه

flying - پرواز کردن

adjective - صفت

/ˈflaɪɪŋ/

UK :

/ˈflaɪɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flying] در گوگل
description - توضیح

  • قادر به پرواز

  • the activity of travelling by plane


    فعالیت سفر با هواپیما


  • سفر هوایی

  • And they now look set to promote more harmonious race relations in the community after passing with flying colours.


    و اکنون به نظر می‌رسد که پس از عبور از رنگارنگ، روابط نژادی هماهنگ‌تری را در جامعه ترویج کنند.

  • The flying filly had trainer Jack Berry purring after a stunning success at Beverley last month.


    جک بری مربی را پس از موفقیت خیره کننده ماه گذشته در بورلی خرخر کرد.

  • He had covered his face from flying glass and watched the two men and the Returner escape through the office doors.


    او صورتش را از شیشه های پرنده پوشانده بود و فرار دو مرد و مرد بازگشته را از درهای دفتر تماشا کرد.

  • The first blow came from a corner and a flying header by Dave Higgins.


    اولین ضربه از کرنر و ضربه سر پرنده دیو هیگینز وارد شد.

  • a flying insect


    یک حشره پرنده

example - مثال
  • flying insects


    حشرات پرنده

  • One passenger was cut by flying glass.


    یکی از مسافران با پرنده شیشه بریده شد.

  • Flying debris can cause serious injury.


    زباله های پرنده می توانند صدمات جدی ایجاد کنند.

  • She passed the exam with flying colours.


    او امتحان را با رنگارنگ پشت سر گذاشت.

  • Annette's scared of flying.


    آنت از پرواز می ترسد.

synonyms - مترادف
  • airborne


    هوابرد

  • flapping


    بال زدن

  • floating


    شناور

  • hovering


    معلق بودن

  • winging


    هوایی

  • aerial


    سر خوردن

  • fluttering


    اوج گرفتن

  • gliding


    بالدار

  • soaring


    داوطلبانه

  • winged


    پرواز کردن

  • volitant


    در حال اجرا

  • flitting


    بادبردی


  • هوانوردی

  • windborne


    ارادی

  • aeronautical


    پرندگان

  • volant


    رانش

  • avian


    swooping

  • drifting


    در پرواز

  • swooping


    بادی


  • در هوا

  • wind-borne


    در بال


  • در میان هوا


  • در حین پرواز

  • midair


    بالای زمین

  • in-flight


    هوادار


  • مرتفع

  • airy


    بالا

  • elevated


    بلند آسمان

  • aloft



  • sky-high


antonyms - متضاد

  • آهسته. تدریجی


  • زمین

  • grounded


    استوار

  • lowly


    پست

  • terrestrial


    زمینی

  • plummeting


    سقوط شدید


  • بسیار کند

لغت پیشنهادی

pine

لغت پیشنهادی

pole

لغت پیشنهادی

regrettable