minimums
minimums - حداقل ها
N/A - N/A
UK :
US :
کمترین مقدار یا تعداد مجاز یا ممکن
برای توصیف چیزی که کوچکترین یا حداقل مجاز یا ممکن است استفاده می شود
حداقل
کوچکترین مقدار یا تعداد مجاز یا ممکن است
برای توصیف چیزی که کوچکترین مجاز یا ممکن است استفاده می شود
کمتر از یک عدد یا مقدار خاص نباشد
افزایش دستمزدها به دلیل رکود اقتصادی به حداقل می رسد.
بیایید امیدوار باشیم که بتوانیم کار را با حداقل تداخل انجام دهیم.
برای انجام این بازی حداقل به ده نفر نیاز داریم.
این مدرک حداقل مدرک مورد نیاز برای تدریس زبان انگلیسی در اکثر مدارس زبان است.
18 حداقل سن برای ورود به اکثر کلوپ های شبانه است.
او فکر می کند که شما باید حداقل سه کلاس ورزشی در هفته انجام دهید.
وکیل او از قاضی خواست حداقل مجازات را برای او تعیین کند.
They installed the new computer system with the minimum of fuss, so there was no disruption at all to our work.
آنها سیستم کامپیوتری جدید را با حداقل سر و صدا نصب کردند، بنابراین هیچ خللی در کار ما ایجاد نشد.
دستمزد کارکنان حداقل 15 دلار در ساعت است.
او فقط حداقل کار را انجام می دهد و اصلاً اشتیاق نشان نمی دهد.
اگر هر ماه فقط حداقل مبلغ را پرداخت کنید، سود زیادی به کارت اعتباری پرداخت خواهید کرد.
مدرک حداقل مدرک برای ویزای کارگری با مهارت بالا است.
قبل از اینکه واجد شرایط دریافت جایزه شوید، باید حداقل شش ماه در اینجا کار کنید.
maximums
حداکثر
مقدار زیادی
mosts
اکثر
limits
محدودیت ها
maxes
نهایت
utmosts
قله ها
peaks
افراط
extremes
اندام ها
uttermosts
ارتفاعات
extremities
سقف ها
heights
تاپ ها
ceilings
اوج ها
pinnacles
راس ها
tops
acmes
zeniths
اوج می گیرد
apexes
apogees
acmes
climaxes
vertexes
