spiel

base info - اطلاعات اولیه

spiel - پخش کردن

noun - اسم

/ʃpiːl/

UK :

/ʃpiːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [spiel] در گوگل
description - توضیح

  • سخنرانی سریعی که گوینده قبلاً بارها از آن استفاده کرده است، به ویژه سخنانی که هدف آن ترغیب مردم به خرید چیزی است


  • سخنی که به خصوص طولانی است و به سرعت بیان می شود و هدف آن متقاعد کردن کسی است که در مورد چیزی گوش می دهد

  • a speech esp. one that is long and spoken quickly and is intended to persuade the listener about something


    یک سخنرانی، به ویژه طولانی است و به سرعت گفته می شود و قصد دارد شنونده را در مورد چیزی متقاعد کند

  • Cliff was still delivering his spiel upstairs.


    کلیف هنوز در حال تحویل اشل خود به طبقه بالا بود.

  • The officer steadied himself by grasping the windshield, but didn't miss a beat in his spiel.


    افسر با گرفتن شیشه جلو خود را ثابت نگه داشت، اما هیچ ضربه ای را از دست نداد.

  • He goes off into a little spiel.


    او کمی به حال خود می رود.

  • When my turn comes I condense my spiel and show my three-by-five card.


    وقتی نوبت من می رسد، اسپیلم را متراکم می کنم و کارت سه در پنج را نشان می دهم.

  • If Klepner's gonna get his job he may as well do the spiel.


    اگر کلپنر بتواند شغلش را پیدا کند، ممکن است این کار را نیز انجام دهد.

  • The other fellow is parading further down the beach and I can hear him giving the spiel to other people.


    هموطن دیگر در پایین‌تر ساحل رژه می‌رود و من می‌شنوم که او را به دیگران می‌فرستد.

  • This would be a shame and later in this spiel I have put down some thoughts on the matter.


    این مایه شرمساری است و بعداً در این مقاله من برخی از افکار را در مورد این موضوع بیان کردم.

example - مثال
  • The salesman went into a long spiel about the merits of the new design.


    فروشنده در مورد شایستگی های طراحی جدید به یک بحث طولانی پرداخت.

  • a sales spiel


    یک بازی فروش

  • They gave us a long spiel about why we needed to install double glazing in our house.


    آنها به ما توضیح طولانی دادند که چرا باید در خانه خود شیشه دوجداره نصب کنیم.

  • a sales/marketing spiel


    یک بازی فروش/بازاریابی

synonyms - مترادف

  • گام صدا

  • patter


    نوازش کردن


  • خط

  • hype


    هیاهو

  • promotion


    ترویج

  • puff


    پف کردن


  • فروش زمین


  • بحث فروش

  • sales patter


    الگوی فروش


  • صحبت

  • persuasion


    متقاعد کردن

  • publicity


    تبلیغات


  • بالیهو

  • ballyhoo


    پف کرده

  • propaganda


    بازار یابی

  • puffery


    فشار دادن


  • ارائه


  • افزایش


  • ستایش

  • boosting


    ساختن

  • laudation


    پلاگین

  • praise


    وصل کردن

  • build-up


    تبلیغاتی

  • plug


    هل دادن

  • plugging


    روابط عمومی

  • promo


    مطبوعات

  • pushing


    هیاهوی رسانه ای

  • PR


  • public relations



  • media hype


antonyms - متضاد
  • commendation


    ستایش

  • pat on the back


    به پشت ضربه بزن

لغت پیشنهادی

libelous

لغت پیشنهادی

roof

لغت پیشنهادی

screws