budding
budding - جوانه زدن
adjective - صفت
UK :
US :
شروع به توسعه
شروع به توسعه یا نشان دادن نشانه هایی از موفقیت آینده در یک زمینه خاص است
در حال رشد یا توسعه
او مانند یک آل کاپون جوان بر خیابان های قلمرو خود حکومت می کرد.
به عنوان یک کارآفرین نوپا، باید تلاش ویژه ای بکنید تا مردم شما را جدی بگیرند.
هر گانگستری در حال جوانه زدن نیز می تواند از زندگی شبانه شیکاگو لذت ببرد.
کسانی که علاقه ای به مسافت طولانی ندارند، می توانند پروازهای کوتاهی را بین دو یا سه خلبان جوان به اشتراک بگذارند.
a budding relationship
یک رابطه جوانه زده
خرید قطعی برای هر علاقه مند شبیه سازی جوانه زدن.
در این مورد، یک روان رنجوری مجرای ادراری جوانه زده قبل از اینکه بتواند واقعاً شکوفا شود، از بین رفت.
nascent
نوظهور
در حال توسعه
incipient
ابتدایی
embryonic
جنینی
شروع
در حال رشد
fledgling
نوپا
burgeoning
جوانه زدن
inchoate
نیمه تمام
inceptive
مبتکر
promising
امیدوار کننده
blossoming
شکوفا شدن
rising
رو به افزایش
aborning
زاییده
پتانسیل
sprouting
آینده
coming
آینده نگر
گلدهی
prospective
افتتاح
flowering
بالغ شدن
ژرمینال
maturing
مشتاق
germinal
جوان
aspiring
تازه
نابالغ
کشیدن
germinating
پوشش گیاهی
pubescent
خواستار
pullulating
vegetating
wannabe
بالغ
full-blown
تمام عیار
full-fledged
رسیده
mature
در حال مرگ
ripe
با تجربه
ripened
کوچک شدن
dying
کهنه سرباز
experienced
پژمرده شدن
shrinking
کارشناس
انجام شد
withering
ماهر
skillfulUK
accomplished
مسلط
skilled
استادانه
adept
در انگلستان تمرین کرد
skilfulUK
skillfulUS
proficient
استاد
masterly
کامل
practisedUK
دارای ذوق هنری
skillfulUS
تمرین کرد
متبحر
consummate
خوب
virtuoso
ترک
practicedUS
آموزش دیده
versed
آس
masterful
عالی
trained
ace
