budding

base info - اطلاعات اولیه

budding - جوانه زدن

adjective - صفت

/ˈbʌdɪŋ/

UK :

/ˈbʌdɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [budding] در گوگل
description - توضیح

  • شروع به توسعه


  • شروع به توسعه یا نشان دادن نشانه هایی از موفقیت آینده در یک زمینه خاص است


  • در حال رشد یا توسعه

  • He ruled the streets in his territory like a budding Al Capone.


    او مانند یک آل کاپون جوان بر خیابان های قلمرو خود حکومت می کرد.

  • As a budding entrepreneur, you will have to make a special effort for people to take you seriously.


    به عنوان یک کارآفرین نوپا، باید تلاش ویژه ای بکنید تا مردم شما را جدی بگیرند.

  • Any budding gangsters can also savour the Chicago nightlife.


    هر گانگستری در حال جوانه زدن نیز می تواند از زندگی شبانه شیکاگو لذت ببرد.

  • Those who do not fancy long haul can share short flights between two or three budding pilots.


    کسانی که علاقه ای به مسافت طولانی ندارند، می توانند پروازهای کوتاهی را بین دو یا سه خلبان جوان به اشتراک بگذارند.

  • a budding relationship


    یک رابطه جوانه زده

  • A definite buy for any budding simulation buff.


    خرید قطعی برای هر علاقه مند شبیه سازی جوانه زدن.

  • In this case a budding urethral neurosis was nipped before it could really blossom.


    در این مورد، یک روان رنجوری مجرای ادراری جوانه زده قبل از اینکه بتواند واقعاً شکوفا شود، از بین رفت.

example - مثال
  • a budding artist/writer


    یک هنرمند/نویسنده نوپا

  • our budding romance


    عاشقانه جوانه زدن ما

  • The budding young star is now hot property in Hollywood.


    ستاره جوان جوان در حال حاضر در هالیوود یک ملک داغ است.

  • While still at school she was clearly a budding genius.


    در حالی که هنوز در مدرسه بود، او به وضوح یک نابغه جوان بود.

  • The high school jazz group included a number of budding musicians.


    گروه جاز دبیرستان شامل تعدادی نوازنده نوازنده بود.

synonyms - مترادف
  • nascent


    نوظهور


  • در حال توسعه

  • incipient


    ابتدایی

  • embryonic


    جنینی


  • شروع


  • در حال رشد

  • fledgling


    نوپا

  • burgeoning


    جوانه زدن

  • inchoate


    نیمه تمام

  • inceptive


    مبتکر

  • promising


    امیدوار کننده

  • blossoming


    شکوفا شدن

  • rising


    رو به افزایش

  • aborning


    زاییده


  • پتانسیل

  • sprouting


    آینده

  • coming


    آینده نگر


  • گلدهی

  • prospective


    افتتاح

  • flowering


    بالغ شدن


  • ژرمینال

  • maturing


    مشتاق

  • germinal


    جوان

  • aspiring


    تازه


  • نابالغ


  • کشیدن

  • germinating


    پوشش گیاهی

  • pubescent


    خواستار

  • pullulating


  • vegetating


  • wannabe


antonyms - متضاد

  • بالغ

  • full-blown


    تمام عیار

  • full-fledged


    رسیده

  • mature


    در حال مرگ

  • ripe


    با تجربه

  • ripened


    کوچک شدن

  • dying


    کهنه سرباز

  • experienced


    پژمرده شدن

  • shrinking


    کارشناس


  • انجام شد

  • withering


    ماهر


  • skillfulUK

  • accomplished


    مسلط

  • skilled


    استادانه

  • adept


    در انگلستان تمرین کرد

  • skilfulUK


    skillfulUS

  • proficient


    استاد

  • masterly


    کامل

  • practisedUK


    دارای ذوق هنری

  • skillfulUS


    تمرین کرد


  • متبحر

  • consummate


    خوب

  • virtuoso


    ترک

  • practicedUS


    آموزش دیده

  • versed


    آس

  • masterful


    عالی



  • trained


  • ace



لغت پیشنهادی

inevitability

لغت پیشنهادی

loaded

لغت پیشنهادی

touring