loaded
loaded - لود شده
adjective - صفت
UK :
US :
حاوی گلوله، فیلم و غیره
یک وسیله نقلیه یا کانتینر بارگیری شده پر از وسایل است
بسیار غنی
a loaded word statement etc has more meanings than you first realize and is intended to influence the way you think
یک کلمه بارگذاری شده، بیانیه و غیره معانی بیشتری نسبت به آنچه که در ابتدا تصور می کنید دارد و قصد دارد بر نحوه تفکر شما تأثیر بگذارد
very drunk
خیلی مست
a British magazine for young men, which has articles on sex music cars, sport etc as well as interviews with famous people. The language used is very informal and often very rude, and there are usually pictures of women wearing very little clothing.
یک مجله بریتانیایی برای مردان جوان که دارای مقالاتی در مورد سکس، موسیقی، اتومبیل، ورزش و غیره و همچنین مصاحبه با افراد مشهور است. زبان مورد استفاده بسیار غیررسمی و اغلب بسیار بی ادبانه است و معمولاً تصاویری از زنانی وجود دارد که لباس بسیار کمی به تن دارند.
حمل بار کالا
یک تفنگ پر شده دارای گلوله است
پر شده یا با یک لایه غذا پوشیده شده است
منصفانه نیست، به خصوص با کمک کردن به یک نفر به جای دیگری
سوالی که کلمات خاصی برای نشان دادن پاسخ مورد نظر انتخاب شده است
ثروتمند
drunk
مست
not fair esp. by being especially helpful to one side and not the other or (of a question) by intentionally using words that will likely produce a particular answer
منصفانه نیست، به ویژه با کمک به ویژه برای یک طرف و نه برای طرف دیگر، یا (در مورد یک سوال) با استفاده عمدی از کلماتی که احتمالاً پاسخ خاصی ایجاد می کند.
داشتن پول زیاد؛ ثروتمند
(از یک قطعه تجهیزات) با چیزی که برای کارکردن به آن نیاز دارد پر شده یا عرضه شده است
carrying goods or passengers
حمل کالا یا مسافر
Carter's family is loaded.
خانواده کارتر در حال بارگیری هستند.
This drop was overcome by means of an inclined plane up and down which the loaded barges were carried on trolleys.
این افت با استفاده از یک هواپیمای شیبدار، بالا و پایین که بارج های بارگیری شده روی چرخ دستی ها حمل می شدند، برطرف شد.
Nick, the ever-ready surveyor, whipped out his loaded camera and reeled off a few shots of the thief.
نیک، نقشه بردار همیشه آماده، دوربین بارگذاری شده خود را بیرون آورد و چند عکس از دزد گرفت.
یک دوربین بارگذاری شده
A fully loaded civilian plane crashes in mid-air with an armed military plane over Catterick Garrison.
یک هواپیمای غیرنظامی با بار کامل در هوا با یک هواپیمای نظامی مسلح بر فراز گارنیسون کاتریک سقوط می کند.
The drag of the loaded inflatable had slowed the catamaran so that they were making a bare five knots.
کشش بادی بارگذاری شده، سرعت کاتاماران را کند کرده بود، به طوری که آنها پنج گره برهنه ایجاد می کردند.
یک کامیون بارگیری شده
politically loaded words
کلمات سیاسی
یک کامیون با بار کامل
یک کامیون بارگیری شده با وسایل
او در حالی که سینی بارگیری شده بود وارد اتاق شد.
cakes loaded with calories
کیک های پر کالری
اجازه دهید او پرداخت کند - او بارگیری شده است.
خانواده اش پر شده است.
سیستمی که به نفع جوانان بارگذاری می شود (= به آنها برتری می دهد)
شانس کمی علیه ما زیاد بود.
سوال پرباری بود و ترجیح دادم نظر ندهم.
سعی کنید از اصطلاحات سیاسی مانند ملت اجتناب کنید.
a loaded shotgun
یک تفنگ ساچمه ای پر
آنها فقط می خواهند بارگیری کنند و اوقات خوشی داشته باشند.
رها کردن یک تفنگ پر شده در اطراف خطرناک است.
من می خواهم پوست سیب زمینی لود شده را با بیکن و پنیر درست کنم.
loaded aubergines
بادمجان های بارگیری شده
a loaded pizza
یک پیتزا پر شده
به نظر می رسد که گزارش به نفع توسعه دهندگان بارگذاری شده است.
یک نظرسنجی باید از پرسیدن سوالات بارگذاری شده خودداری کند.
او تجارت خانوادگی را به ارث برده است - او باید بارگیری شود!
چه مهمانی - همه بار شده بودند!
سوالات در این مناظره به قدری پر بار بود که همیشه پاسخ هایی را می گرفتند که انتظار داشتند.
آن مرد هرگز یک سکه خرج نمی کند، اما باور کنید، او باردار است.
یک تفنگ پر شده (= یکی با گلوله در آن)
fully loaded barges/trucks/planes
بارج / کامیون / هواپیما با بار کامل
سبک ترین کامیون ها در این محدوده کمتر از 3750 پوند وزن دارند.
این هواپیما با 20000 گالن سوخت بارگیری شده بود.
پر شده
filled
پر شده است
packed
بسته بندی شده
brimming
پر
crowded
شلوغ
stuffed
فشرده
crammed
گیر کرده
jammed
لبه دار
brimful
ترکیدن
bursting
خفه کننده
chockful
بلوک چوبی
chockablock
چربی
سنگین شده است
burdened
مملو
laden
بیش از حد بارگذاری شده است
overloaded
انباشته
encumbered
وزن دار
stacked
انبار شده
weighted
متهم
stocked
حمل شده
charged
عرضه شده است
freighted
سنگین شده
supplied
پر از آب
overburdened
مربا بسته بندی شده
chock-full
یک بلوک
jam-packed
سنگین کرد
chock-a-block
سرریز
weighed down
بستنی ندهید
overflowing
teeming
swarming
