loaded

base info - اطلاعات اولیه

loaded - لود شده

adjective - صفت

/ˈləʊdɪd/

UK :

/ˈləʊdɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [loaded] در گوگل
description - توضیح
  • containing bullets, film etc


    حاوی گلوله، فیلم و غیره

  • a loaded vehicle or container is full of things


    یک وسیله نقلیه یا کانتینر بارگیری شده پر از وسایل است


  • بسیار غنی

  • a loaded word statement etc has more meanings than you first realize and is intended to influence the way you think


    یک کلمه بارگذاری شده، بیانیه و غیره معانی بیشتری نسبت به آنچه که در ابتدا تصور می کنید دارد و قصد دارد بر نحوه تفکر شما تأثیر بگذارد

  • very drunk


    خیلی مست

  • a British magazine for young men, which has articles on sex music cars, sport etc as well as interviews with famous people. The language used is very informal and often very rude, and there are usually pictures of women wearing very little clothing.


    یک مجله بریتانیایی برای مردان جوان که دارای مقالاتی در مورد سکس، موسیقی، اتومبیل، ورزش و غیره و همچنین مصاحبه با افراد مشهور است. زبان مورد استفاده بسیار غیررسمی و اغلب بسیار بی ادبانه است و معمولاً تصاویری از زنانی وجود دارد که لباس بسیار کمی به تن دارند.

  • carrying a load of goods


    حمل بار کالا

  • A loaded gun has bullets in it


    یک تفنگ پر شده دارای گلوله است

  • filled or covered with a layer of food


    پر شده یا با یک لایه غذا پوشیده شده است


  • منصفانه نیست، به خصوص با کمک کردن به یک نفر به جای دیگری

  • a question that has particular words chosen to suggest the answer that is wanted


    سوالی که کلمات خاصی برای نشان دادن پاسخ مورد نظر انتخاب شده است


  • ثروتمند

  • drunk


    مست

  • not fair esp. by being especially helpful to one side and not the other or (of a question) by intentionally using words that will likely produce a particular answer


    منصفانه نیست، به ویژه با کمک به ویژه برای یک طرف و نه برای طرف دیگر، یا (در مورد یک سوال) با استفاده عمدی از کلماتی که احتمالاً پاسخ خاصی ایجاد می کند.

  • having a lot of money; rich


    داشتن پول زیاد؛ ثروتمند

  • (of a piece of equipment) filled or supplied with something it needs to make it work


    (از یک قطعه تجهیزات) با چیزی که برای کارکردن به آن نیاز دارد پر شده یا عرضه شده است

  • carrying goods or passengers


    حمل کالا یا مسافر

  • Carter's family is loaded.


    خانواده کارتر در حال بارگیری هستند.

  • This drop was overcome by means of an inclined plane up and down which the loaded barges were carried on trolleys.


    این افت با استفاده از یک هواپیمای شیبدار، بالا و پایین که بارج های بارگیری شده روی چرخ دستی ها حمل می شدند، برطرف شد.

  • Nick, the ever-ready surveyor, whipped out his loaded camera and reeled off a few shots of the thief.


    نیک، نقشه بردار همیشه آماده، دوربین بارگذاری شده خود را بیرون آورد و چند عکس از دزد گرفت.

  • a loaded camera


    یک دوربین بارگذاری شده

  • A fully loaded civilian plane crashes in mid-air with an armed military plane over Catterick Garrison.


    یک هواپیمای غیرنظامی با بار کامل در هوا با یک هواپیمای نظامی مسلح بر فراز گارنیسون کاتریک سقوط می کند.

  • The drag of the loaded inflatable had slowed the catamaran so that they were making a bare five knots.


    کشش بادی بارگذاری شده، سرعت کاتاماران را کند کرده بود، به طوری که آنها پنج گره برهنه ایجاد می کردند.

  • a loaded truck


    یک کامیون بارگیری شده

  • politically loaded words


    کلمات سیاسی

example - مثال
  • a fully loaded truck


    یک کامیون با بار کامل

  • a truck loaded with supplies


    یک کامیون بارگیری شده با وسایل

  • She came into the room carrying a loaded tray.


    او در حالی که سینی بارگیری شده بود وارد اتاق شد.

  • cakes loaded with calories


    کیک های پر کالری

  • Let her pay—she's loaded.


    اجازه دهید او پرداخت کند - او بارگیری شده است.

  • Her family is loaded.


    خانواده اش پر شده است.

  • a system that is loaded in favour of the young (= gives them an advantage)


    سیستمی که به نفع جوانان بارگذاری می شود (= به آنها برتری می دهد)

  • The odds were slightly loaded against us.


    شانس کمی علیه ما زیاد بود.

  • It was a loaded question and I preferred not to comment.


    سوال پرباری بود و ترجیح دادم نظر ندهم.

  • Try to avoid politically loaded terms like ‘nation’.


    سعی کنید از اصطلاحات سیاسی مانند ملت اجتناب کنید.

  • a loaded shotgun


    یک تفنگ ساچمه ای پر

  • They just want to get loaded and have a good time.


    آنها فقط می خواهند بارگیری کنند و اوقات خوشی داشته باشند.

  • It's dangerous to leave a loaded gun lying around.


    رها کردن یک تفنگ پر شده در اطراف خطرناک است.

  • I want to make loaded potato skins with bacon and cheese.


    من می خواهم پوست سیب زمینی لود شده را با بیکن و پنیر درست کنم.

  • loaded aubergines


    بادمجان های بارگیری شده

  • a loaded pizza


    یک پیتزا پر شده

  • It seems that the report is loaded in favour of the developers.


    به نظر می رسد که گزارش به نفع توسعه دهندگان بارگذاری شده است.

  • A survey should avoid asking loaded questions.


    یک نظرسنجی باید از پرسیدن سوالات بارگذاری شده خودداری کند.

  • He inherited the family business - he must be loaded!


    او تجارت خانوادگی را به ارث برده است - او باید بارگیری شود!

  • What a party - everyone was loaded!


    چه مهمانی - همه بار شده بودند!

  • The questions in this debate were so loaded that they always got the answers they expected.


    سوالات در این مناظره به قدری پر بار بود که همیشه پاسخ هایی را می گرفتند که انتظار داشتند.

  • The guy never spends a dime but believe me he’s loaded.


    آن مرد هرگز یک سکه خرج نمی کند، اما باور کنید، او باردار است.

  • a loaded gun (= one with bullets in it)


    یک تفنگ پر شده (= یکی با گلوله در آن)

  • fully loaded barges/trucks/planes


    بارج / کامیون / هواپیما با بار کامل

  • The lightest trucks in the range are less than 3,750 pounds loaded weight.


    سبک ترین کامیون ها در این محدوده کمتر از 3750 پوند وزن دارند.

  • The airliner was loaded with 20,000 gallons of fuel.


    این هواپیما با 20000 گالن سوخت بارگیری شده بود.

synonyms - مترادف

  • پر شده

  • filled


    پر شده است

  • packed


    بسته بندی شده

  • brimming


    پر

  • crowded


    شلوغ

  • stuffed


    فشرده

  • crammed


    گیر کرده

  • jammed


    لبه دار

  • brimful


    ترکیدن

  • bursting


    خفه کننده

  • chockful


    بلوک چوبی

  • chockablock


    چربی

  • fat


    سنگین شده است

  • burdened


    مملو

  • laden


    بیش از حد بارگذاری شده است

  • overloaded


    انباشته

  • encumbered


    وزن دار

  • stacked


    انبار شده

  • weighted


    متهم

  • stocked


    حمل شده

  • charged


    عرضه شده است

  • freighted


    سنگین شده

  • supplied


    پر از آب

  • overburdened


    مربا بسته بندی شده

  • chock-full


    یک بلوک

  • jam-packed


    سنگین کرد

  • chock-a-block


    سرریز

  • weighed down


    بستنی ندهید

  • overflowing


  • teeming


  • swarming


antonyms - متضاد

  • خالی

  • bare


    برهنه

  • blank


    جای خالی

  • devoid


    شدید

  • stark


    بدون شارژ

  • vacant


    پرایم نشده

  • void


    بدون تراکم

  • uncharged


    متروک

  • unprimed


    پر نشده

  • uncongested


    بدون شلوغی

  • deserted


    روشن

  • unfilled


    فاقد

  • uncrowded


    عملیاتی


  • مبهم

  • lacking


    صلح آمیز


  • آرام

  • imprecise


    پایدار

  • peaceful


  • calm



لغت پیشنهادی

brooded

لغت پیشنهادی

crocker

لغت پیشنهادی

repairman