bloodbath

base info - اطلاعات اولیه

bloodbath - حمام خون

noun - اسم

/ˈblʌdbæθ/

UK :

/ˈblʌdbɑːθ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bloodbath] در گوگل
description - توضیح

  • کشتار خشونت آمیز بسیاری از مردم در یک زمان


  • یک رویداد بسیار خشونت آمیز که در آن تعداد زیادی از مردم کشته می شوند

  • a very bad situation in which a lot of harm or damage is caused


    وضعیت بسیار بدی که در آن صدمات یا آسیب های زیادی ایجاد می شود


  • کشتن تعداد زیادی از مردم

  • Political leaders claim to be fed up with big-budget bloodbaths, but market forces are blowing the other way.


    رهبران سیاسی ادعا می کنند که از حمام های خون با بودجه کلان خسته شده اند، اما نیروهای بازار به سمت دیگری حرکت می کنند.

  • The eighteen-month bloodbath that ensued took place in inhabited areas, not in the hinterlands.


    حمام خون هجده ماهه که در پی آن رخ داد در مناطق مسکونی اتفاق افتاد، نه در مناطق داخلی.

  • Both men know the only way ahead to avoid a national racial bloodbath is to get together and start talking again.


    هر دو مرد می دانند که تنها راه پیش رو برای جلوگیری از حمام خون نژادی ملی این است که دور هم جمع شوند و دوباره شروع به صحبت کنند.

  • Clark was named by police as they launched a manhunt following the bloodbath in the market town of Melksham, Wilts.


    پلیس زمانی که کلارک را به دنبال حمام خون در بازار شهر ملکشام، ویلتز آغاز کرد، توسط پلیس نامگذاری شد.

  • Our decision to back Tito led to our ally Mihailovich's execution and today's Yugoslav bloodbath.


    تصمیم ما برای حمایت از تیتو منجر به اعدام متحد ما میهایلوویچ و حمام خون یوگسلاوی امروز شد.

example - مثال
  • They have threatened a bloodbath if he does not resign.


    آنها تهدید کرده اند که در صورت عدم استعفا به حمام خون.


  • آیا دنیای بیرون هیچ کاری نمی تواند برای جلوگیری از حمام خون انجام دهد؟

  • Any major confrontation with security forces would be likely to end in a bloodbath.


    هر گونه درگیری بزرگ با نیروهای امنیتی احتمالاً به حمام خون ختم خواهد شد.

  • The government seem determined to continue in the face of an electoral bloodbath.


    به نظر می رسد که دولت مصمم است در مواجهه با حمام خون انتخاباتی ادامه دهد.

  • We know there will be a bloodbath of job cuts in January and February.


    ما می دانیم که در ژانویه و فوریه حمام خونی از کاهش مشاغل خواهد بود.

synonyms - مترادف
  • massacre


    قتل عام

  • carnage


    ذبح

  • slaughter


    هولوکاست

  • holocaust


    قصابی

  • butchery


    مرگ


  • جنگ

  • war


    بی رحمی

  • atrocity


    پاکسازی

  • purge


    صحنه قتل عام

  • scene of carnage


    نابودی

  • annihilation


    خون ریزی

  • bloodletting


    کشتار دسته جمعی

  • extermination


    خونریزی


  • پوگروم

  • bloodshed


    آدم کشی

  • pogrom


    کشتن


  • پاکسازی قومی

  • slaying


    تخریب

  • ethnic cleansing


    انحلال

  • decimation


    کشتار جمعی

  • genocide


    حمام خون


  • اعدام دسته جمعی

  • liquidation


    شوآ


  • هکاتمب


  • قتل دسته جمعی

  • blood bath


    کشتار عمده

  • mass execution


  • Shoah


  • hecatomb


  • mass homicide


  • wholesale slaughter


antonyms - متضاد

  • صلح

لغت پیشنهادی

colleen

لغت پیشنهادی

apprised

لغت پیشنهادی

tracts