barring

base info - اطلاعات اولیه

barring - ممنوع کردن

preposition - حرف اضافه

/ˈbɑːrɪŋ/

UK :

/ˈbɑːrɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [barring] در گوگل
description - توضیح
  • unless something happens


    مگر اینکه اتفاقی بیفتد


  • مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد


  • جز یا مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد

  • Barring power outages, the only use for candles is decorative.


    بدون قطع برق، تنها کاربرد شمع تزئینی است.

  • Barring unexpected delays, work on the tunnel should be completed by the end of next month.


    به جز تاخیرهای غیرمنتظره، کار روی تونل باید تا پایان ماه آینده به پایان برسد.

example - مثال
  • Barring accidents, we should arrive on time.


    به جز تصادف، باید به موقع برسیم.

  • We should arrive at ten o'clock, barring any (= if there are no) unexpected delays.


    باید ساعت ده برسیم و از تاخیرهای غیرمنتظره (= در صورت عدم وجود) جلوگیری کنیم.

  • We were assured that barring unexpected developments, we would get the contract.


    به ما اطمینان داده شد که به جز تحولات غیرمنتظره، قرارداد را خواهیم گرفت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • نسخه

  • allowing


    اجازه می دهد

  • aid


    کمک

  • allowance


    کمک هزینه


  • تصویب


  • معاونت


  • آزادی


  • خوب

  • OK


    اجازه


  • تحریم

  • ratification


    پذیرش - پذیرفته شدن


  • خوش آمدی

  • acceptance


    پذیرش


  • شمول


  • رهایی

  • admittance


    پذیرایی

  • inclusion


    الحاق


  • علاوه بر این

  • reception


    معمول بودن

  • incorporation


    منظم بودن


  • عادی بودن

  • usualness


    به خطر افتادن

  • regularity


  • admittal


  • normality


  • compromise


لغت پیشنهادی

Blvd

لغت پیشنهادی

blessing

لغت پیشنهادی

child