blessing
blessing - برکت
noun - اسم
UK :
US :
something that you have or something that happens which is good because it improves your life helps you in some way or makes you happy
چیزی که دارید یا اتفاقی می افتد که خوب است زیرا زندگی شما را بهبود می بخشد، به نوعی به شما کمک می کند یا شما را خوشحال می کند.
تایید یا تشویق کسی برای یک طرح، فعالیت، ایده و غیره
حفاظت و کمک از جانب خدا، یا کلماتی که برای درخواست این امر گفته می شود
a request by a priest for God to take care of a particular person or a group of people or God's act of doing this
درخواست یک کشیش از خداوند برای مراقبت از شخص یا گروهی خاص، یا عمل خدا در انجام این کار
چیزی که بسیار خوش شانس است یا شما را خوشحال می کند
تأییدیه ای که کسی به یک طرح یا اقدام می دهد
دعایی که از خدا کمک می خواهد، یا دعای شکر برای یاری خداوند
نعمت می تواند به معنای چیزی باشد که بسیار خوب یا خوش شانس است
برکت نیز به معنای تایید انجام کاری است
فروشگاه برای کسانی که بودجه کمی دارند یک نعمت است.
این به بیماران اجازه می دهد تا زندگی عادی تری داشته باشند که این یک نعمت است.
تا آن زمان او حتی نمی دانست که به نعمت نیاز دارد.
مرگ جوناس بیچاره یک موهبت در ظاهر بود، هر چند می شد کاش جور دیگری اتفاق می افتاد.
بدانید که هر سال ترکیبی از بلایا و برکات خاص خود را به همراه دارد.
بسیاری به اینجا می آیند تا برای یکی از عزیزان بیمار یا مجروح دعای خیر کنند.
او با حمایت از 3 اسب اول که در واقع مسابقه را به پایان رساندند، برکات خود را می شمرد.
شهردار وارتون به این پیشنهاد رضایت داد.
دارن و ترزا قصد داشتند قبل از ازدواج با هم و با دعای خیر والدینشان زندگی کنند.
One of the most bizarre things I saw was the lengthy and intricate preparation for the blessing of a new furniture store.
یکی از عجیبترین چیزهایی که دیدم، آمادهسازی طولانی و پیچیده برای برکت یک فروشگاه مبلمان جدید بود.
از این رو، برکت نان در روز عید او.
یا شاید منتظر بود تا آنها شروع به شمردن نعمت های خود کنند.
برای برکت خدا دعا کنیم
اسقف صلوات گفت.
دولت برکت خود را به طرح های جدید داد.
به دعای پدر و مادرش رفت.
نبود ترافیک یکی از موهبت های زندگی روستایی است.
این یک نعمت است که در آن زمان هیچ کس در خانه نبود.
ظاهر او بیشتر یک نفرین بود تا یک نعمت.
از دست دادن شغل ممکن است به یک موهبت در ظاهر تبدیل شود.
آنها از خداوند بر کار شبانی خود درخواست کردند.
برکت به زبان عبری گفته شد.
او با برکت مادرش به آمریکای لاتین رفت.
او از برکت کامل کارفرمایانش برخوردار شد.
بودجه توسط دولت بدون برکت مخالفان به اجرا درآمد.
سند برکت رسمی دریافت کرد.
مراسم همیشه با یک برکت به پایان می رسد.
در این زمان سخت از خداوند برکت جون را خواستاریم.
مایه خیر و برکت بود که در این حادثه کسی کشته نشد.
کمیته برکت خود را به این طرح داده است.
Eventually they got married with her father's blessing.
سرانجام به برکت پدرش ازدواج کردند.
بیوه نویسنده قبلاً برکت خود را به این پروژه داده بود.
او نزد مادرش رفت تا از او دعای خیر کند.
با برکت او به نیویورک نقل مکان کردم و در آنجا آپارتمان گرفتم.
قبل از اینکه غذا بخوریم، سام صلوات میگوید.
این یک نعمت بود که در این تصادف به کسی آسیب نرسید.
پدر و مادرم بالاخره به ازدواج من برکت دادند.
تصویب
backing
پشتیبان
consent
رضایت
تحریم
حمایت کردن
توافق
approbation
موافقت رسمی
assent
موافقت
endorsement
تایید
favourUK
favourUK
go-ahead
برو جلو
concurrence
بینظیر
imprimatur
توجه
ترخیص کالا از گمرک
clearance
ترک کردن
دستور
mandate
اجازه
مجوز انگلستان
authorisationUK
مجوز ایالات متحده
authorizationUS
طرفدار ایالات متحده
favorUS
آرزوهای خوب
ratification
باشه
acquiescence
خوب
good wishes
اعتبار
خدانگهدار
چراغ سبز
valediction
شست بالا
Godspeed
خوب.
thumbs up
O.K.
disapproval
رد
disapprobation
عدم تایید
deprecation
منسوخ شدن
disfavorUS
نارضایتی آمریکا
disfavourUK
نارضایتی انگلستان
displeasure
نارضایتی
objection
اعتراض
censure
انتقاد
condemnation
محکومیت
بی حوصلگی
discontent
اختلاف نظر
discontentment
تنزیل
demurral
بی احترامی
disagreement
دوست نداشتن
discountenance
مخالفت
disesteem
استثنا
dislike
تظاهرات
dissatisfaction
سرزنش
dissent
توبیخ
وتو
لعنت
remonstration
بیزاری
reproach
امتناع
reproof
خصومت
veto
طرد شدن
damnation
اعدام
distaste
refusal
rejection
execration