cathartic

base info - اطلاعات اولیه

cathartic - کاتارتیک

adjective - صفت

/kəˈθɑːrtɪk/

UK :

/kəˈθɑːtɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cathartic] در گوگل
description - توضیح
  • helping you to remove strong or violent emotions


    به شما کمک می کند تا احساسات شدید یا خشن را از بین ببرید


  • شامل آزادسازی احساسات قوی از طریق یک فعالیت یا تجربه خاص است

  • Clearly conversations with peers were cathartic.


    واضح است که مکالمات با همسالان دلچسب بود.

  • The effect of this activity is cathartic.


    تأثیر این فعالیت کاتاریک است.

  • His cheek brushed hers with a cathartic effect on her senses.


    گونه‌اش با اثری تهاجمی روی حواسش، گونه‌های او را برس زد.

  • And it was the most beautiful and cathartic experience for me.


    و این برای من زیباترین و جذاب ترین تجربه بود.

  • Talking to a counselor can be a cathartic experience.


    صحبت کردن با یک مشاور می تواند یک تجربه تسکین دهنده باشد.

  • Can it ever be more than a cathartic force or a soothing distraction?


    آیا هرگز می تواند بیش از یک نیروی کاتارتیک یا یک حواس پرتی تسکین دهنده باشد؟

  • Others include the cathartic process of making amends to the people you have hurt through your addiction.


    موارد دیگر شامل فرآیند تسکین دهنده جبران خسارت افرادی است که از طریق اعتیاد خود به آنها صدمه زده اید.

  • I've cried a lot while lying on that couch and find that the act of crying is a cathartic release.


    من در حالی که روی آن کاناپه دراز کشیده ام بسیار گریه کرده ام و متوجه شده ام که عمل گریه کردن یک رهایی کاتاریک است.

  • The movie pivots on not one but two such changes, and the result is exhaustingly cathartic, ultimately uplifting.


    فیلم نه یک بلکه دو تغییر از این قبیل را محور قرار می دهد، و نتیجه به طرز طاقت فرسا و در نهایت نشاط آور است.

example - مثال
  • It was a cathartic experience.


    این یک تجربه کاتارتیک بود.

  • a cathartic experience


    یک تجربه کاتارتیک

  • I find it very cathartic to dance.


    به نظر من رقصیدن بسیار جذاب است.

synonyms - مترادف
  • cleaning


    تمیز کردن

  • cleansing


    پاکسازی

  • purgative


    پاک کننده

  • purging


    تصفیه کننده

  • purifying


    رها کردن

  • releasing


    تحویل دادن

  • delivering


    جن گیری آمریکا

  • exorcizingUS


    جن گیری انگلستان

  • exorcisingUK


    آزاد کردن

  • freeing


    تسکین دهنده

  • relieving


    منع کننده

  • abreactive


    تضعیف کننده

  • depurative


    لوسترال

  • lustral


    خلاص شدن

  • ridding


    کاتارتیک

  • cathartical


    عاطفی


  • شدید، قوی


  • رهایی بخش

  • liberating


    ملین

  • laxative


    زودگذر

  • aperient


    تخلیه کننده

  • evacuant


    اککوپروتیک

  • eccoprotic


    نرم

  • lenitive


    خالی کردن

  • emptying


    استفراغ کننده

  • emetic


    لوستری

  • lustrative


    برزخی

  • purgatorial


    کفاره بخش

  • expiatory


    امری

  • purificatory


  • aperitive


antonyms - متضاد
  • repressive


    سرکوبگر

  • undemocratic


    غیر دموکراتیک


  • شدید


  • سخت است

  • harsh


    خشن

  • authoritarian


    اقتدارگرا

  • despotic


    مستبد

  • tyrannical


    ظالم

  • dictatorial


    دیکتاتوری

  • oppressive


    اجباری

  • coercive


    ضد دموکراتیک

  • anti-democratic


    توتالیتر

  • totalitarian


    خودکامه

  • autocratic


    فاشیست

  • tyrannous


    سخت گیرانه

  • fascist


    وحشیانه

  • strict


    سرکوب کننده

  • brutal


    مطلق

  • suppressive


    مسلط


  • ظالمانه

  • dominating


    دراکونیایی

  • cruel


    مشت آهنی

  • draconian


    غیر لیبرال

  • iron-fisted


  • illiberal


لغت پیشنهادی

return

لغت پیشنهادی

boston

لغت پیشنهادی

edicts