twice

base info - اطلاعات اولیه

twice - دو برابر

adverb - قید

/twaɪs/

UK :

/twaɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [twice] در گوگل
description - توضیح
  • two times


    دو بار

  • two times more bigger, better etc than something else


    دو برابر بیشتر، بزرگتر، بهتر و غیره نسبت به چیز دیگری

  • two times


    من فقط دو بار با او ملاقات کردم.

  • I've only met him twice.


    جلسات کارکنان دو بار در ماه برگزار می شود.

  • Staff meetings are held twice a month.


    هفته ای دوبار گلف بازی می کنم.

  • I play golf twice a week.


    او قبلاً دو بار ازدواج کرده است.

  • She's been married twice before.


    هوا عالی بود - فقط دو بار در سه هفته بارید.

  • The weather was great - it only rained twice in three weeks.


    قبل از پاسخ دادن به سوال امتحان باید دو بار آن را بخوانید.

  • You should read the exam question twice over before answering it.


    حساب های شرکت دو بار بررسی شد، بار دوم توسط یک حسابرس مستقل.

  • The company's accounts were checked twice over the second time by an independent auditor.


example - مثال
  • I don't know him well; I've only met him twice.


    من او را خوب نمی شناسم؛ من فقط دو بار با او ملاقات کردم.

  • The cows are milked twice daily.


    گاوها دو بار در روز دوشیده می شوند.

  • The cows are milked twice a day.


    آنها دو بار در هفته / ماه / سال به آنجا می روند.

  • They go there twice a week/month/year.


    یک خبرنامه دو بار ماهانه / سالانه

  • a twice-monthly/yearly newsletter


    او در این دیدار دو بار موفق به گلزنی شد.

  • He managed to score twice in the match.


    این کتاب حداقل دو بار پیش از این تبدیل به فیلم شده است.

  • The book has been turned into film at least twice before.


    منطقه ای دو برابر وسعت ولز

  • an area twice the size of Wales


    گربه ها دو برابر مردم می خوابند.

  • Cats sleep twice as much as people.


    در 56 سالگی دو برابر او سن دارد.

  • At 56 he's twice her age.


    هزینه ها دو برابر نرخ تورم افزایش یافته است.

  • Charges have risen at twice the rate of inflation.


    من او را خوب نمی شناسم، فقط یکی دو بار با او ملاقات کردم.

  • I don't know her well I've only met her once or twice.


    شما باید دو بار در مورد استخدام کسی که هرگز ندیده اید فکر کنید.

  • You should think twice about employing someone you've never met.


    آنقدر دارو در معده او بود که دو بار او را بکشد.


  • من قبلاً دو بار از او پرسیدم.

  • I've already asked him twice.


    پست دو بار در روز (= دو بار در روز) ارسال می شود.

  • The post comes twice daily (= two times every day).


    در این منطقه دو برابر خانه های قبلی وجود دارد.

  • There are twice as many houses in this area as there used to be.


    این ایالت حداقل دو برابر انگلیس بزرگتر است.

  • The state is at least twice as big as England.


    اندازه او دو برابر اوست (= خیلی بزرگتر از او).

  • He's twice her size (= much bigger than she is).


    دارو را دو بار در روز مصرف کنید.


  • من قبلا دوبار از او پرسیدم

  • I’ve already asked him twice.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • یک بار

لغت پیشنهادی

zoomed

لغت پیشنهادی

symbolic

لغت پیشنهادی

blabbermouth