ashore

base info - اطلاعات اولیه

ashore - در ساحل

adverb - قید

/əˈʃɔːr/

UK :

/əˈʃɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ashore] در گوگل
description - توضیح

  • در یا به سمت ساحل دریاچه، رودخانه، دریا و غیره


  • به سمت یا روی زمین از ناحیه ای از آب


  • به سمت یا روی خشکی از یک منطقه آب، یا در خشکی پس از آمدن از یک منطقه آب

  • Most of the other passengers had gone ashore.


    بیشتر مسافران دیگر به ساحل رفته بودند.

  • People were returning to their cabins after a day ashore.


    مردم پس از یک روز در ساحل به کابین های خود باز می گشتند.

  • Pieces of the boat washed ashore.


    تکه‌هایی از قایق به ساحل رفتند.

  • Meanwhile residents have been reporting pieces of the wreckage washing ashore.


    در همین حال، ساکنان از شسته شدن قطعات لاشه هواپیما در ساحل خبر داده اند.

  • Brihtric pursued him with eighty vessels, which were driven ashore by a storm and then burnt by Wulfnoth.


    بریتریک او را با هشتاد کشتی تعقیب کرد که توسط طوفان به ساحل رانده شد و سپس توسط ولفنوت سوخت.

  • We waded ashore coughing up salt water and drenched to the skin.


    با سرفه آب نمک به ساحل آمدیم و تا پوست خیس شدیم.

  • Two bodies were washed ashore last night.


    شب گذشته دو جسد به ساحل کشیده شد.

  • On the day they were brought ashore on the Shirley and driven to the house.


    در روز، آنها را در شرلی به ساحل آوردند و به خانه بردند.

  • I've sent Sub-Lieutenant Cousteau ashore to pick them up.


    من ستوان فرعی کوستو را به ساحل فرستادم تا آنها را بردارد.

  • I came ashore to see about gasoline.


    من به ساحل آمدم تا در مورد بنزین ببینم.

  • The disembarkation began immediately and I took the opportunity of a run ashore with the others to survey our unique landfall.


    پیاده شدن فوراً آغاز شد و من از فرصت فرار به همراه سایرین در خشکی استفاده کردم تا ریزش بی نظیرمان را بررسی کنم.

example - مثال
  • to come/go ashore


    به ساحل آمدن/رفتن

  • a drowned body found washed ashore on the beach


    جسد غرق شده در ساحل پیدا شد

  • The cruise included several days ashore.


    سفر دریایی شامل چندین روز در ساحل بود.

  • natural gas brought ashore by pipelines


    گاز طبیعی توسط خطوط لوله به ساحل آورده می شود

  • We swam ashore.


    ما در ساحل شنا کردیم.

  • A few pieces of wood had washed ashore.


    چند تکه چوب به ساحل رفته بود.

  • Strong winds blew the ship ashore.


    بادهای شدید کشتی را به ساحل رساند.

  • Julie jumped off the boat and swam ashore.


    جولی از قایق پرید و در ساحل شنا کرد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • asea


    یک دریا

لغت پیشنهادی

affably

لغت پیشنهادی

fridge

لغت پیشنهادی

vicissitudes