ashore
ashore - در ساحل
adverb - قید
UK :
US :
در یا به سمت ساحل دریاچه، رودخانه، دریا و غیره
به سمت یا روی زمین از ناحیه ای از آب
به سمت یا روی خشکی از یک منطقه آب، یا در خشکی پس از آمدن از یک منطقه آب
بیشتر مسافران دیگر به ساحل رفته بودند.
مردم پس از یک روز در ساحل به کابین های خود باز می گشتند.
تکههایی از قایق به ساحل رفتند.
در همین حال، ساکنان از شسته شدن قطعات لاشه هواپیما در ساحل خبر داده اند.
Brihtric pursued him with eighty vessels, which were driven ashore by a storm and then burnt by Wulfnoth.
بریتریک او را با هشتاد کشتی تعقیب کرد که توسط طوفان به ساحل رانده شد و سپس توسط ولفنوت سوخت.
با سرفه آب نمک به ساحل آمدیم و تا پوست خیس شدیم.
شب گذشته دو جسد به ساحل کشیده شد.
در روز، آنها را در شرلی به ساحل آوردند و به خانه بردند.
من ستوان فرعی کوستو را به ساحل فرستادم تا آنها را بردارد.
من به ساحل آمدم تا در مورد بنزین ببینم.
The disembarkation began immediately and I took the opportunity of a run ashore with the others to survey our unique landfall.
پیاده شدن فوراً آغاز شد و من از فرصت فرار به همراه سایرین در خشکی استفاده کردم تا ریزش بی نظیرمان را بررسی کنم.
asea
یک دریا
