ballplayer

base info - اطلاعات اولیه

ballplayer - بازیکن توپ

noun - اسم

/ˈbɔːlpleɪər/

UK :

/ˈbɔːlpleɪə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ballplayer] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که بیسبال بازی می کند


  • فردی که ورزشی را انجام می دهد که از توپ استفاده می کند، معمولاً بیسبال

  • a person playing a sport who kicks, throws, etc. the ball in a particular way usually skilfully


    شخصی که ورزش می کند و توپ را به روشی خاص و معمولاً ماهرانه می زند، پرتاب می کند.

  • It was a hot July night and 300 angry ballplayers showed up.


    یک شب داغ جولای بود و 300 توپبازی عصبانی ظاهر شدند.

  • Yes the Diamondbacks need the additional money so they can sign another ballplayer to another multi-million-dollar contract.


    بله، دایموند بک ها به پول اضافی نیاز دارند تا بتوانند با بازیکن دیگری قرارداد چند میلیون دلاری امضا کنند.

  • Frank White was a better second baseman and flat-out just plain better ballplayer than Rabbit Maranville.


    فرانک وایت بازیکن پایه دوم بهتری بود و نسبت به خرگوش مارانویل توپ‌باز بهتری بود.

  • He was not able to sit down with ballplayers and be one of the guys.


    او نمی توانست با توپ بازان بنشیند و یکی از بچه ها باشد.

  • The Yankee ballplayers used to live there during the season the ones who could afford it the stars.


    توپ‌بازان یانکی در طول فصل در آنجا زندگی می‌کردند، آن‌هایی که می‌توانستند، ستاره‌ها.

example - مثال
  • major-league ballplayers


    توپ بازان لیگ برتر


  • او از فقر بلند شد و به یک بازیکن بزرگ لیگ برتر تبدیل شد.

  • I want to be remembered as a ball player who gave all he had to give Clemente said of his efforts.


    کلمنته درباره تلاش‌هایش گفت: «می‌خواهم از من به‌عنوان بازیکنی با توپ که تمام تلاش‌هایش را صرف کرده است، یاد کنم.

  • He is an athlete and a natural ball-player.


    او یک ورزشکار و یک بازیکن طبیعی توپ است.

synonyms - مترادف

  • بازیکن


  • رقیب

  • contestant


    شرکت کننده

  • sportsman


    ورزشکار

  • sportsperson


    مدعی

  • contender


    زن ورزشکار

  • sportswoman


    آماتور


  • بالنده


  • قهرمان

  • amateur


    جوک

  • baller


    عضو

  • champ


    حریف

  • jock


    حرفه ای


  • تازه کار


  • سوپرجوک

  • pro


    عرق


  • گیمر

  • rookie


    عضو تیم

  • superjock


    بازیکن تیم

  • sweat


    دونده

  • gamer


    مسابقه دهنده


  • ورودی


  • نامزد

  • challenger


    سگ شکارچی

  • runner


    نامه نگار

  • racer


  • entrant



  • pothunter


  • letterwoman


  • letterman


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

braved

لغت پیشنهادی

guiding

لغت پیشنهادی

car