believed

base info - اطلاعات اولیه

believed - معتقد

N/A - N/A

bɪˈliːv

UK :

bɪˈliːv

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [believed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Strangely, no one believed us when we told them we'd been visited by a creature from Mars.


    عجیب است، وقتی به آنها گفتیم موجودی از مریخ ما را ملاقات کرده است، هیچ کس ما را باور نکرد.

  • He believes that all children are born with equal intelligence.


    او معتقد است که همه کودکان با هوش یکسان به دنیا می آیند.

  • She's arriving tomorrow I believe.


    او فردا می آید، من معتقدم.

  • Is she coming alone? We believe not/so (= we think she is not/is).


    اون تنها میاد؟ ما معتقد نیستیم/پس (= فکر می کنیم او نیست/هست)

  • I believe her to be the finest violinist in the world.


    من معتقدم که او بهترین ویولونیست جهان است.

  • All the crew are missing, believed dead.


    همه خدمه گم شده اند، گمان می رود مرده اند.

  • He told me she was just a friend but I don't believe a word of it!


    او به من گفت که او فقط یک دوست است، اما من یک کلمه از آن را باور نمی کنم!

  • He's upstairs doing his homework, believe it or not.


    او در طبقه بالا مشغول انجام تکالیف است، باور کنید یا نه.

  • Believe me I was scared !


    باور کن ترسیدم!

  • He said the car in front backed into him and if you believe that you'll believe anything!


    گفت ماشین جلویی پشت سرش رفت و اگر این را باور کنی هر چیزی را باور می کنی!

  • Let's make believe (that) we're pirates.


    بیایید باور کنیم (که) ما دزدان دریایی هستیم.

synonyms - مترادف

  • فرض می شود

  • assumed


    فرض

  • ostensible


    ظاهری


  • آشکار

  • alleged


    ادعا شده است

  • reputed


    شهرت دارد

  • presumed


    فرض شده است

  • seeming


    به نظر می رسد

  • purported


    فرضی

  • putative


    ادعا کرد

  • claimed


    مشهود

  • ostensive


    اظهار داشت

  • evident


    فکر

  • professed


    برگزار شد


  • شایعه شده آمریکا

  • held


    حدسی

  • rumoredUS


    شایعه شده انگلستان

  • conjectural


    درک کرد

  • rumouredUK


    درست‌نما

  • understood


    گفت

  • specious


    اعلام کرد

  • hypothetical


    پیش فرض

  • said


    نظری

  • declared


    پذیرفته شده

  • presupposed


    احتمال دارد

  • theoretical


    شیاف

  • accepted


    در ابتدا


  • supposititious


  • asserted


  • prima facie


antonyms - متضاد

  • واقعی

  • known


    شناخته شده


  • درست است، واقعی


لغت پیشنهادی

bemusement

لغت پیشنهادی

below

لغت پیشنهادی

ASEAN