bravura

base info - اطلاعات اولیه

bravura - براوورا

noun - اسم

/brəˈvjʊrə/

UK :

/brəˈvjʊərə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bravura] در گوگل
description - توضیح

  • مهارت فوق العاده ای در نحوه اجرا، نوشتن، نقاشی و غیره نشان داده شده است، به خصوص زمانی که کاری بسیار دشوار انجام می دهید


  • مهارت فنی چشمگیر که در یک اجرا یا اثر هنری نشان داده می شود

  • Not even a bravura turn by one of the most charismatic actors of his generation can relieve the torpor.


    حتی یک چرخش جسورانه توسط یکی از کاریزماتیک ترین بازیگران نسل خود نیز نمی تواند اخم را از بین ببرد.

  • It was simply a bravura display of useless knowledge.


    این صرفاً نمایش شجاعانه ای از دانش بی فایده بود.

  • An austere bravura exhibition for six dancers, it offers a series of solos of ever-increasing technical demands.


    نمایشگاهی سختگیرانه برای شش رقصنده، مجموعه‌ای از تک‌نوازی‌ها با نیازهای فنی رو به افزایش را ارائه می‌دهد.

  • Ware traces their furtive encounters with uncommon detail and considerable bravura.


    ور برخوردهای مخفیانه آنها را با جزئیات غیر معمول و شجاعت قابل توجه ردیابی می کند.

  • A bit more bravura and the butcher would have had him.


    کمی شجاع تر و قصاب او را می داشت.

  • This is primarily a Delightful Precipice album with much bravura contrapuntal writing and Django's vision more focused than ever.


    این در درجه اول یک آلبوم Delightful Precipice است، با نوشته‌های متضاد بسیار شجاعانه و دید جانگو متمرکزتر از همیشه.

  • To the very end the ice bridge of 1899 became a target for acts of bravura.


    تا انتها، پل یخی 1899 هدف اعمال شجاعانه شد.

example - مثال
  • a bravura performance


    یک اجرای شجاعانه

  • He gave a bravura performance.


    او یک اجرای شجاعانه ارائه کرد.

synonyms - مترادف
  • magnificent


    باشکوه

  • outstanding


    برجسته

  • virtuoso


    دارای ذوق هنری


  • درخشان

  • exceptional


    استثنایی


  • کارشناس

  • masterly


    استادانه

  • superb


    عالی

  • dazzling


    خیره کننده

  • adroit


    چیره دست

  • artful


    هنرمندانه

  • deft


    ماهر

  • delicate


    ظریف

  • dexterousUS


    ماهر ایالات متحده

  • dextrousUK


    زبردست انگلستان


  • اولین کلاس

  • first-class


    منظور داشتن

  • masterful


    تمرین کرد


  • در انگلستان تمرین کرد

  • practicedUS


    انگلستان ماهر

  • practisedUK


    skillfulUS

  • skilfulUK


    کارگری

  • skillfulUS


    آس

  • workmanlike


    ترک

  • ace


    با شکوه


  • قابل توجه

  • glorious


    ستاره ای

  • notable


    فوق العاده خوب

  • splendid


  • stellar


  • exceptionally good


antonyms - متضاد
  • amateur


    آماتور

  • amateurish


    آماتوری

  • artless


    بی هنر

  • rude


    بی ادب

  • unprofessional


    غیر حرفه ای

  • unskillful


    بی مهارت

  • nondescript


    غیر توصیفی

  • inexpert


    بی خبره

  • unskilful


    ناشیانه

  • crude


    خام

  • bungling


    درهم ریختن

  • clumsy


    دست و پا چلفتی

  • unaccomplished


    ناتمام

  • unskilled


    غیر ماهر

  • useless


    بلا استفاده

  • inexperienced


    بی تجربه

  • incompetent


    بی عرضه

  • inept


    بی منطق

  • blundering


    اشتباه کردن

  • gauche


    گچ

  • maladroit


    بد اخلاقی

  • bodged


    بوج شده

  • botched


    خراب

  • bumbling


    متلاطم

  • awkward


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب


  • قادر نیست

  • ham-fisted


    ژامبون مشت

  • cack-handed


    با دست

  • unhandy


    غیر مفید

  • butterfingered


    باترانگشت


  • احمق

لغت پیشنهادی

the Balkans

لغت پیشنهادی

BV

لغت پیشنهادی

considered