fulfilled
fulfilled - برآورده شد
adjective - صفت
UK :
US :
خوشحال و راضی هستید زیرا زندگی شما جالب است و کارهای مفید یا مهمی انجام می دهید
احساس خوشبختی کنید زیرا هر آنچه را که از زندگی می خواهید بدست می آورید
احساس خوشبختی می کنید زیرا آنچه را که از زندگی می خواهید بدست می آورید
I think if I could write a song that I knew was good not necessarily a big hit I would feel fulfilled.
فکر میکنم اگر میتوانستم آهنگی بنویسم که میدانستم خوب است، نه لزوماً یک موفقیت بزرگ، احساس رضایت میکردم.
برای لذت بردن و برآورده شدن لازم نیست دوست پسر داشته باشید.
Then it is as if our fragmented lives are integrated, fulfilled and satisfied as they have never been before.
آنگاه گویی زندگی های تکه تکه شده ما به گونه ای که قبلاً نبوده است یکپارچه، کامل و راضی شده است.
A young married woman supposedly fulfilled by husband and children, confessed the emptiness of her life.
یک زن جوان متاهل که ظاهراً توسط شوهر و فرزندان برآورده شده بود، به پوچی زندگی خود اعتراف کرد.
او احساس برآورده شدن می کرد، هر فردای روشن با وعده.
وقتی آنها رفتند، او احساس رضایت کرد، خالی شد، در آرامش.
او در شغل فعلی خود احساس رضایت نمی کند.
یک پیری شاد و کامل
برای اولین بار در زندگی ام، واقعا احساس رضایت می کنم.
اکنون که شغل رویایی خود را دارم، برای اولین بار در زندگی ام واقعا احساس رضایت می کنم.
خوشحال
pleased
راضی
gratified
خرسند
satisfied
محتوا
contented
راحت
بدون مشکل
delighted
آرام
ارام
untroubled
در صلح
serene
مایل به پذیرش
placid
خوشحالم
خفه شده
سپاسگزار
سعادتمند
بشاش
chuffed
شاد
thankful
شادی آور
blissful
بی خیال
cheerful
قلقلک داد
cheery
دلجویی کرد
joyful
صورتی قلقلک داده شده
joyous
بی نگرانی
carefree
آرام شده است
relaxed
از خود راضی
tickled
appeased
tickled pink
unworried
assuaged
tranquil
complacent
unfulfilled
محقق نشده است
disappointed
ناامید شده
discontented
ناراضی
frustrated
ناقص
incomplete
ناتمام
unfinished
اذیت شده
unsatisfied
تحریک شده
disgruntled
خرچنگ
annoyed
بد خلق
dissatisfied
دلخور
irritated
ناراحت شد
displeased
عصبانی
crabby
عبوس
grumpy
شکایت کردن
resentful
غرغر کردن
peeved
مضطرب
exasperated
مشکوک
sullen
ناراحت کننده
complaining
رنجیده شده است
piqued
سوءمطالعه
grumbling
بدبخت
vexed
بی صبر
querulous
نارضایتی
unhappy
fretful
aggrieved
malcontent
miserable
impatient
discontent
disaffected
