graphically

base info - اطلاعات اولیه

graphically - به صورت گرافیکی

adverb - قید

/ˈɡræfɪkli/

UK :

/ˈɡræfɪkli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [graphically] در گوگل
description - توضیح

  • اگر چیزی را به صورت گرافیکی توصیف کنید، آن را بسیار واضح و با جزئیات زیاد توصیف می کنید

  • using a graph


    با استفاده از یک نمودار


  • به روشی بسیار واضح و قدرتمند

  • in a way that uses, consists of or relates to graphs, or to drawing or printing


    به روشی که از نمودارها یا ترسیم یا چاپ استفاده می کند، شامل یا مربوط می شود


  • به صورت کاملا واضح و دقیق

  • Temperature changes are shown here graphically.


    تغییرات دما در اینجا به صورت گرافیکی نشان داده شده است.

  • Figure 6-3 illustrates the model graphically.


    شکل 6-3 مدل را به صورت گرافیکی نشان می دهد.

  • It then extracts the required object or attribute and presents its graphically.


    سپس شیء یا ویژگی مورد نیاز را استخراج کرده و به صورت گرافیکی ارائه می کند.

  • I tried placing the results in circles, graphically building processing elements.


    من سعی کردم نتایج را در دایره ها قرار دهم و عناصر پردازش گرافیکی را بسازم.

  • It is graphically depicted in Fig. 7.14.


    به صورت گرافیکی در شکل 7.14 نشان داده شده است.

  • The videotape graphically depicted the accident.


    نوار ویدئویی تصادف را به صورت گرافیکی به تصویر می کشد.

  • This assumption is much more fully and graphically documented from Volunteers' correspondence.


    این فرض از مکاتبات داوطلبان بسیار کاملتر و به صورت گرافیکی مستند شده است.

  • Selected regions are shown graphically in Figures 1 & 2 to indicate the ranges of rates charged.


    مناطق انتخاب شده به صورت گرافیکی در شکل های 1 و 2 نشان داده شده اند تا محدوده نرخ های شارژ شده را نشان دهند.

  • Figure 3.7 shows graphically the Maxwell-Boltzmann distributions of molecular speeds at two different temperatures.


    شکل 3.7 به صورت گرافیکی توزیع سرعت های مولکولی ماکسول-بولتزمن را در دو دمای مختلف نشان می دهد.

example - مثال
  • This data is shown graphically on the opposite page.


    این داده ها به صورت گرافیکی در صفحه مقابل نشان داده شده است.

  • The murders are graphically described in the article.


    قتل ها به صورت گرافیکی در مقاله توضیح داده شده است.

  • The incident graphically illustrates just how dangerous the situation in the war zone has become.


    این حادثه به صورت گرافیکی نشان می دهد که وضعیت در منطقه جنگی چقدر خطرناک شده است.

  • Include a diagram that represents this data graphically.


    نموداری را اضافه کنید که این داده ها را به صورت گرافیکی نشان دهد.

  • The accident graphically illustrates the importance of wearing seat belts.


    این تصادف به صورت گرافیکی اهمیت بستن کمربند ایمنی را نشان می دهد.

synonyms - مترادف
  • vividly


    به وضوح


  • مجزا

  • distinctly


    به شدت


  • به طور محسوس

  • perceptibly


    به طرز قابل توجهی

  • sharply


    رنگارنگ انگلستان

  • strikingly


    واقع بینانه

  • colourfullyUK


    رنگارنگ ایالات متحده

  • realistically


    pictorially

  • colorfullyUS


    به طور مفصل

  • pictorially


    زیبا

  • detailedly


    عکاسی

  • picturesquely


    صادقانه

  • photographically


    تحریک کننده

  • faithfully


    پر جنب و جوش

  • stimulatingly


    غنی

  • livelily


    روشن

  • richly


    به طور چشمگیری

  • brightly


    به صورت بصری


  • درخشان

  • visually


    جسورانه

  • brilliantly


    جالب است

  • boldly


    به طور شفاف

  • interestingly


    به صورت خاطره انگیز

  • lucidly


    معتبر

  • evocatively


    به صورت بیانی

  • authentically


    با قدرت

  • expressively


    به طور موثر

  • powerfully



  • vibrantly


antonyms - متضاد
  • impressionistically


    امپرسیونیستی

  • implicitly


    به طور ضمنی

  • obscurely


    به طور مبهم

  • unclearly


    نامشخص

لغت پیشنهادی

secretary

لغت پیشنهادی

betrayer

لغت پیشنهادی

blustered