inter

base info - اطلاعات اولیه

inter - بین

verb - فعل

/ɪnˈtɜːr/

UK :

/ɪnˈtɜː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inter] در گوگل
description - توضیح

  • برای دفن یک مرده

  • between or involving two or more different things, places, or people


    بین یا شامل دو یا چند چیز، مکان یا افراد مختلف است


  • برای دفن جسد

  • used to form adjectives meaning between or among the people things, or places mentioned


    برای تشکیل صفت به معنای بین یا در میان مردم، چیزها یا مکان های ذکر شده استفاده می شود.

  • to put a dead body in the earth; bury


    قرار دادن جسد در زمین؛ دفن کردن


  • بین یا بین

  • used to form words meaning between or among groups of people things, or places


    برای تشکیل کلمات به معنای بین یا بین گروه‌هایی از افراد، چیزها یا مکان‌ها استفاده می‌شود

  • Crusaris-inter-city multiple-units.


    Crusaris-بین شهری-واحدهای متعدد.

  • Histological examination Day 3: The biopsies showed moderate to severe inter and intracellular oedema.


    معاینه بافت شناسی روز 3: بیوپسی ها ادم بین سلولی و داخل سلولی متوسط ​​تا شدید را نشان دادند.

  • Fieldmice and hawks are interred at Buto.


    موش های صحرایی و شاهین ها در بوتو دفن می شوند.

  • They were unable to answer the question why they were interred here.


    آنها نتوانستند به این سوال پاسخ دهند که چرا در اینجا دفن شده اند.

  • The unfortunate gents are then unceremoniously interred in the sisters' basement.


    سپس مردان بدبخت بدون تشریفات در زیرزمین خواهران دفن می شوند.

  • Eve's ashes are interred under a great oak at Mottisfont Abbey in Hampshire.


    خاکستر حوا در زیر یک بلوط بزرگ در صومعه موتیسفونت در همپشایر دفن شده است.

  • Visions of dreamers were too frequently interred with their spirits.


    رویاهای رویاپردازان اغلب با ارواح آنها دفن می شد.

example - مثال
  • The princess was interred on an island in the middle of a lake.


    شاهزاده خانم را در جزیره ای در وسط دریاچه دفن کردند.

  • Many of the soldiers were interred in unmarked graves.


    بسیاری از سربازان در گورهای بی نشان دفن شدند.


  • بین المللی

  • an interdepartmental meeting


    یک جلسه بین بخشی

  • intercontinental missiles


    موشک های قاره پیما

  • intercollegiate sports


    ورزش های بین دانشگاهی

  • inter-staff communication


    ارتباط بین کارکنان

synonyms - مترادف

  • دفن کردن

  • entomb


    مقبره کردن

  • inhume


    غیر انسانی

  • sepulchreUK


    SepulchreUK

  • tomb


    مقبره

  • inearth


    در داخل زمین

  • lay


    قرار دادن

  • ensepulchre


    نعش کش

  • hearse


    متحمل شدن

  • inurn


    مقبره ایالات متحده

  • sepulcherUS


    مزارع

  • sepulture


    گیاه


  • دراز بکش برای استراحت


  • شش فوت زیرش بگذار

  • put six feet under


    به گور بسپار

  • consign to the grave


    زمین بالا


  • کنار گذاشتن


  • سرپوش گذاشتن


  • عمیق شش

  • deep-six


    محرم کردن

  • ensepulcher


    در یک مقبره قرار دهید

  • enshrine


    برگزاری خدمات برای

  • place in a tomb


    برگزاری آخرین مراسم برای

  • hold services for


    مومیایی کردن

  • hold last rites for


    سپرده

  • mummify


    شش فوت زیر آن قرار دهید

  • deposit


    چیدمان

  • place six feet under


    در زمین گذاشتن

  • consign to grave




antonyms - متضاد
  • exhume


    نبش قبر

  • disinter


    تجزیه

  • unearth


    از زیر خاک بیرون بیاورد

  • disentomb


    جدا کردن مقبره


  • کندن

  • unbury


    دفن کردن

  • ungrave


    نقاش


  • از زمین بیرون بیاورد

  • uncover


    برملا کردن

  • dredge up


    لایروبی کردن


  • نوبت دادن


لغت پیشنهادی

submit

لغت پیشنهادی

aware

لغت پیشنهادی

reassemble