impressed

base info - اطلاعات اولیه

impressed - تحت تاثیر قرار

adjective - صفت

/ɪmˈprest/

UK :

/ɪmˈprest/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [impressed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I must admit I am impressed.


    باید اعتراف کنم که تحت تاثیر قرار گرفتم.

  • We were all impressed by her enthusiasm.


    همه ما تحت تأثیر شور و شوق او قرار گرفتیم.

  • He was particularly impressed by her essay.


    او به ویژه تحت تأثیر مقاله او قرار گرفت.

  • She was suitably impressed (= as impressed as somebody had hoped) with the painting.


    او به طور مناسب تحت تأثیر نقاشی قرار گرفت (= به اندازه ای که کسی امیدوار بود) تحت تأثیر قرار گرفت.

  • He was impressed at the way the team had played.


    او از نحوه بازی تیم تحت تاثیر قرار گرفت.

  • We were impressed to see how well they'd done already.


    ما تحت تأثیر قرار گرفتیم که دیدیم آنها قبلاً چقدر خوب کار کرده اند.

  • I was impressed that she remembered my name.


    من تحت تأثیر قرار گرفتم که او نام من را به خاطر آورد.

  • He was very impressed with her house.


    او بسیار تحت تأثیر خانه او قرار گرفت.

  • I was not overly impressed by the proposals.


    من بیش از حد تحت تاثیر پیشنهادات قرار نگرفتم.

  • My wife was impressed enough to commission a portrait from the artist.


    همسرم آنقدر تحت تأثیر قرار گرفت که سفارش یک پرتره را به هنرمند داد.

  • Others seemed equally impressed with his work.


    به نظر می رسید که دیگران به همان اندازه تحت تأثیر کار او قرار گرفته اند.

  • She was impressed at how well Stephen could dance.


    او از اینکه استفن چقدر خوب می تواند برقصد تحت تأثیر قرار گرفت.

  • The manager was clearly impressed by Jo's work.


    مدیر به وضوح تحت تأثیر کار جو قرار گرفت.

  • I remember when I was a child being very impressed with how many toys she had.


    یادم می آید وقتی بچه بودم از تعداد اسباب بازی های او بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

  • Your mother was clearly not impressed by our behaviour in the restaurant.


    مادر شما به وضوح تحت تأثیر رفتار ما در رستوران قرار نگرفت.


  • او سعی کرد با دانش گسترده اش در مورد شراب مرا تحت تأثیر قرار دهد.

  • I'm afraid the new theatre fails to impress.


    می ترسم تئاتر جدید نتواند تحت تاثیر قرار بگیرد.

synonyms - مترادف
  • enthralled


    شیفته

  • captivated


    اسیر

  • fascinated


    مجذوب

  • mesmerisedUK


    مسحور انگلستان

  • mesmerizedUS


    مسحور ایالات متحده

  • spellbound


    طلسم شده

  • awestricken


    بهت زده

  • awestruck


    حیرت زده

  • dazzled


    خیره شده

  • overwhelmed


    غرق شده

  • rapt


    تسخیر کردن

  • snowed


    برف آمد

  • stunned


    شوکه شده

  • affected


    متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا

  • aroused


    برانگیخته شد

  • riveted


    پرچ شده

  • gripped


    گرفت

  • enticed


    فریفته

  • entranced


    مشتاق


  • agog

  • agog


    کنجکاو

  • intrigued


    جذب شده است

  • absorbed


    جذب کرد

  • attracted


    تیز

  • keen


    علاقه مند


  • تحریک شده است

  • engrossed


    قلاب شده

  • stimulated


    به

  • hooked


    کشیده شده


  • drawn


antonyms - متضاد
  • unimpressed


    تحت تاثیر قرار نگرفته

  • blasé


    بی احترامی

  • indifferent


    بي تفاوت

  • unconvinced


    متقاعد نشده

  • unenthusiastic


    غیر مشتاق

  • uninspired


    بدون الهام

  • uninterested


    بی علاقه

  • unmoved


    بی حرکت

  • apathetic


    بی تفاوت

  • dispassionate


    بی عاطفه

  • aloof


    دور

  • insouciant


    ناآگاه

  • disinterested


    بی طرف

  • impartial


    خسته

  • bored


    محتاط

  • wary


    رزرو شده است

  • reserved


    بی میل

  • reluctant


    دلهره آور

  • apprehensive


    تمسخر آمیز

  • scornful


    ناامن

  • insecure


    مهار شده است

  • inhibited


    متفکر

  • diffident


    گاه به گاه

  • casual


    نامطمئن

  • nonchalant


    مردد، دودل

  • unconfident


    نا معلوم

  • unsure


    تضعیف

  • hesitant


    pococurante

  • uncertain


  • reticent


  • pococurante


لغت پیشنهادی

quotable

لغت پیشنهادی

arthropod

لغت پیشنهادی

couriers