adept

base info - اطلاعات اولیه

adept - ماهر

adjective - صفت

/əˈdept/

UK :

/əˈdept/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adept] در گوگل
description - توضیح

  • در کاری که نیاز به مراقبت و مهارت دارد خوب است


  • داشتن توانایی طبیعی برای انجام کاری که نیاز به مهارت دارد

  • skilled


    ماهر

  • Many are highly adept at adding up their calorie intake.


    بسیاری در افزایش کالری دریافتی خود مهارت بالایی دارند.

  • Of all our staff Peter is the most adept at dealing with difficult customers.


    از بین تمام کارکنان ما، پیتر در برخورد با مشتریان دشوار ماهرترین است.

  • At the same time he became adept at nurturing his image as a tormented rebel in touch with primal truths.


    در همان زمان، او در پرورش تصویر خود به عنوان یک شورشی عذاب دیده در تماس با حقایق اولیه ماهر شد.

  • Slowly the teacher enables the student to become more adept at putting forth effort for longer periods of time.


    آهسته آهسته، معلم دانش آموز را قادر می سازد تا در تلاش برای مدت طولانی تری ماهرتر شود.

  • Dole has been more adept at seizing photo opportunities in his out-of-town forays.


    دول در استفاده از فرصت های عکاسی در هجوم های خارج از شهر خود ماهرتر بوده است.

  • Jim Keith was particularly adept at this and everybody sought his advice.


    جیم کیث در این امر مهارت خاصی داشت و همه از او راهنمایی می خواستند.

  • McCrea was equally adept in comedy and drama.


    مک کریا به همان اندازه در کمدی و درام مهارت داشت.

example - مثال
  • He became adept at getting even the shyest students to talk.


    او در ترغیب کردن حتی خجالتی ترین دانش آموزان به صحبت کردن مهارت پیدا کرد.

  • She is equally adept in the pop and classical fields.


    او به همان اندازه در زمینه های پاپ و کلاسیک ماهر است.

  • He was extremely adept at avoiding getting caught.


    او در اجتناب از گرفتار شدن بسیار ماهر بود.

  • They soon became adept at bartering in the market.


    آنها به زودی در مبادله در بازار ماهر شدند.

  • She's very adept at dealing with the media.


    او در برخورد با رسانه ها بسیار ماهر است.

  • Tamsin Palmer gave a technically adept performance on the piano.


    تمسین پالمر از نظر فنی اجرای ماهرانه ای را روی پیانو ارائه داد.

  • He’s adept at making people feel at ease.


    او در ایجاد احساس راحتی در مردم مهارت دارد.

synonyms - مترادف
  • accomplished


    انجام شده است

  • proficient


    مسلط


  • کارشناس

  • masterly


    استادانه

  • skilfulUK


    انگلستان ماهر


  • قادر است

  • consummate


    کامل

  • adroit


    چیره دست

  • dextrousUK


    زبردست انگلستان

  • dexterousUS


    ماهر ایالات متحده

  • skilled


    ماهر


  • توانا

  • competent


    صالح

  • deft


    با استعداد


  • skillfulUS

  • skillfulUS


    دارای ذوق هنری

  • talented


    دستی

  • virtuoso


    هنرمندانه

  • handy


    درخشان

  • artful


    عالی


  • مهیب


  • چشمگیر

  • formidable


    شگفت انگیز ایالات متحده


  • شگفت انگیز انگلستان

  • marvelousUS


    برجسته

  • marvellousUK


    تمرین کرد

  • masterful


    در انگلستان تمرین کرد

  • outstanding


    نرم

  • practicedUS


  • practisedUK


  • slick


antonyms - متضاد
  • inept


    بی منطق

  • incompetent


    بی عرضه

  • incapable


    ناتوان

  • hopeless


    نومید


  • قادر نیست

  • clumsy


    دست و پا چلفتی

  • inadept


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب

  • awkward


    غیر ماهر

  • unskilled


    ناکافی

  • inadequate


    بی مهارت

  • unproficient


    ناشیانه

  • unskilful


    درهم ریختن

  • unskillful


    بد اخلاقی

  • bungling


    غیر زبر

  • maladroit


    آماتور

  • undexterous


    آماتوری

  • amateur


    اشتباه کردن

  • amateurish


    متلاطم

  • blundering


    فاقد صلاحیت

  • bumbling


    نامناسب

  • unqualified


    بی تاثیر

  • inapt


    بی چاشنی

  • ineffectual


    گچ

  • unseasoned


    بی تجربه

  • gauche


    بی خبره

  • inexperienced


    unco

  • inexpert


    بلا استفاده

  • unco


    سرگردان شد

  • unfit


  • useless


  • fumbled


لغت پیشنهادی

bargain

لغت پیشنهادی

preaching

لغت پیشنهادی

sticks