adept
adept - ماهر
adjective - صفت
UK :
US :
در کاری که نیاز به مراقبت و مهارت دارد خوب است
داشتن توانایی طبیعی برای انجام کاری که نیاز به مهارت دارد
skilled
ماهر
بسیاری در افزایش کالری دریافتی خود مهارت بالایی دارند.
از بین تمام کارکنان ما، پیتر در برخورد با مشتریان دشوار ماهرترین است.
At the same time he became adept at nurturing his image as a tormented rebel in touch with primal truths.
در همان زمان، او در پرورش تصویر خود به عنوان یک شورشی عذاب دیده در تماس با حقایق اولیه ماهر شد.
Slowly the teacher enables the student to become more adept at putting forth effort for longer periods of time.
آهسته آهسته، معلم دانش آموز را قادر می سازد تا در تلاش برای مدت طولانی تری ماهرتر شود.
دول در استفاده از فرصت های عکاسی در هجوم های خارج از شهر خود ماهرتر بوده است.
جیم کیث در این امر مهارت خاصی داشت و همه از او راهنمایی می خواستند.
مک کریا به همان اندازه در کمدی و درام مهارت داشت.
او در ترغیب کردن حتی خجالتی ترین دانش آموزان به صحبت کردن مهارت پیدا کرد.
او به همان اندازه در زمینه های پاپ و کلاسیک ماهر است.
او در اجتناب از گرفتار شدن بسیار ماهر بود.
آنها به زودی در مبادله در بازار ماهر شدند.
او در برخورد با رسانه ها بسیار ماهر است.
Tamsin Palmer gave a technically adept performance on the piano.
تمسین پالمر از نظر فنی اجرای ماهرانه ای را روی پیانو ارائه داد.
او در ایجاد احساس راحتی در مردم مهارت دارد.
accomplished
انجام شده است
proficient
مسلط
کارشناس
masterly
استادانه
skilfulUK
انگلستان ماهر
قادر است
consummate
کامل
adroit
چیره دست
dextrousUK
زبردست انگلستان
dexterousUS
ماهر ایالات متحده
skilled
ماهر
توانا
competent
صالح
deft
با استعداد
skillfulUS
skillfulUS
دارای ذوق هنری
talented
دستی
virtuoso
هنرمندانه
handy
درخشان
artful
عالی
مهیب
چشمگیر
formidable
شگفت انگیز ایالات متحده
شگفت انگیز انگلستان
marvelousUS
برجسته
marvellousUK
تمرین کرد
masterful
در انگلستان تمرین کرد
outstanding
نرم
practicedUS
practisedUK
slick
inept
بی منطق
incompetent
بی عرضه
incapable
ناتوان
hopeless
نومید
قادر نیست
clumsy
دست و پا چلفتی
inadept
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
awkward
غیر ماهر
unskilled
ناکافی
inadequate
بی مهارت
unproficient
ناشیانه
unskilful
درهم ریختن
unskillful
بد اخلاقی
bungling
غیر زبر
maladroit
آماتور
undexterous
آماتوری
amateur
اشتباه کردن
amateurish
متلاطم
blundering
فاقد صلاحیت
bumbling
نامناسب
unqualified
بی تاثیر
inapt
بی چاشنی
ineffectual
گچ
unseasoned
بی تجربه
gauche
بی خبره
inexperienced
unco
inexpert
بلا استفاده
unco
سرگردان شد
unfit
useless
fumbled