audacious

base info - اطلاعات اولیه

audacious - جسور

adjective - صفت

/ɔːˈdeɪʃəs/

UK :

/ɔːˈdeɪʃəs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [audacious] در گوگل
description - توضیح

  • نشان دادن شجاعت یا اعتماد به نفس زیاد به روشی که چشمگیر یا کمی تکان دهنده باشد

  • showing a willingness to take risks or offend people


    نشان دادن تمایل به ریسک کردن یا توهین به مردم

  • showing an unusual willingness to take risks


    نشان دادن تمایل غیرمعمول برای ریسک کردن

  • His plan was audacious, and could have come only from a man combining cunning with iron determination.


    نقشه او جسورانه بود و فقط می توانست از مردی باشد که حیله گری را با عزم آهنین ترکیب می کرد.

  • It makes it less audacious and less entertaining than the Eye of course except for the literary and dramatic reviews.


    البته به جز نقدهای ادبی و نمایشی، آن را از چشم کمتر جسورانه و کمتر سرگرم کننده می کند.

  • Why I will be asked, did women form this audacious avant-garde?


    از من سوال خواهد شد که چرا زنان این آوانگارد جسورانه را تشکیل دادند؟

  • It did so with a stunning range of creativity and a solidly audacious grace.


    این کار را با طیف خیره کننده ای از خلاقیت و ظرافت محکمی انجام داد.

  • a brilliant audacious play


    یک بازی درخشان و جسورانه

  • In 1996, President Clinton made an equally audacious promise.


    در سال 1996، پرزیدنت کلینتون وعده ای به همان اندازه جسورانه داد.

  • It was a breathtakingly audacious solution to an intractable problem and the results were to be breathtaking as well.


    این یک راه حل نفس گیر جسورانه برای یک مشکل حل نشدنی بود، و نتایج نیز نفس گیر بود.

  • Their imaginations are eager to go rather more than half-way to meet the audacious writer.


    تخیل آنها بیشتر از نیمه راه برای ملاقات با نویسنده جسور مشتاق است.

example - مثال
  • an audacious decision


    یک تصمیم جسورانه

  • He described the plan as ambitious and audacious.


    وی این طرح را بلندپروازانه و جسورانه توصیف کرد.

  • an audacious remark/suggestion


    تذکر/پیشنهاد جسورانه

  • The car maker's audacious goal is to compete with the luxury cars of other manufacturers.


    هدف جسورانه این خودروساز، رقابت با خودروهای لوکس سایر سازندگان است.

synonyms - مترادف
  • daring


    شجاعانه

  • bold


    پررنگ

  • brave


    شجاع

  • courageous


    پرماجرا

  • adventurous


    بی باک

  • fearless


    جسور

  • intrepid


    سرانداز

  • gutsy


    قهرمانانه

  • valiant


    دلیر

  • venturesome


    مبتکرانه

  • dauntless


    باهوش

  • valorous


    بی پروا

  • heroic


    عصبی

  • plucky


    گلوله دار

  • enterprising


    ماجراجویی

  • daredevil


    کهیر

  • dashing


    نجیب

  • reckless


    دلخراش

  • undaunted


    تزلزل ناپذیر

  • nervy


    بداخلاق

  • ballsy


    احمقانه

  • adventuresome


    بدون ترس

  • venturous


    مقاوم

  • rash


  • spirited


  • mettlesome


  • unflinching


  • spunky


  • foolhardy


  • unafraid


  • hardy


antonyms - متضاد

  • مراقب باشید

  • cautious


    محتاط

  • guarded


    محافظت می شود

  • prudent


    محتاط، معقول

  • timid


    ترسو

  • unadventurous


    غیر ماجراجویانه

  • unenterprising


    غیر سازمانی

  • circumspect


    محتاطانه

  • heedful


    مراقب


  • بی خطر

  • wary


    بزدل

  • cowardly


    وحشت زده

  • frightened


    می ترسد


  • ترسناک

  • fearful


    ملایم

  • gentle


    فروتن

  • humble


    خفیف

  • mild


    پوسیلان


  • رزرو شده است

  • pusillanimous


    ضعیف

  • reserved


    تسلیم شدن


  • هشدار داد

  • yielding


    ترسیده

  • alarmed


    وحشت زده انگلستان

  • terrified


    ایالات متحده را به وحشت انداخت


  • هشدار

  • terrorisedUK


    کری

  • terrorizedUS


    بهت زده

  • alert


  • chary


  • shocked


لغت پیشنهادی

modesty

لغت پیشنهادی

victorians

لغت پیشنهادی

habitat