bagel

base info - اطلاعات اولیه

bagel - شیرینی شیرینی پزی

noun - اسم

/ˈbeɪɡl/

UK :

/ˈbeɪɡl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bagel] در گوگل
description - توضیح
  • a small ring-shaped type of bread


    یک نوع نان حلقه ای شکل کوچک

  • an occasion when a tennis player wins all six games in a set so that the score is 6-0


    موقعیتی که یک تنیسور هر شش گیم را در یک ست برنده می شود، به طوری که نتیجه 6-0 می شود


  • نوعی نان کوچک، سفت و به شکل حلقه

  • in tennis a situation in which a player has won a set (= part of a match) by 6 games to 0.


    در تنیس، وضعیتی که در آن بازیکن یک ست (= بخشی از یک مسابقه) را با اختلاف 6 گیم بر 0 برده است.

  • a soft chewy, circular piece of bread with a hole in the center


    یک تکه نان نرم، جویدنی و مدور با سوراخی در مرکز

  • One thing is clear: Daily News readers are big bagel eaters.


    یک چیز واضح است: خوانندگان اخبار روزانه، شیرینی خورهای بزرگ هستند.

  • Who do you think will come buy bagels and lox on Ninth Street?


    به نظر شما چه کسی می آید در خیابان نهم شیرینی و لوکس بخرد؟

  • The Daily News bagel team which surveyed 13 bagel establishments recommended by readers, arrived at the same conclusion.


    تیم نان شیرینی دیلی نیوز که 13 کارخانه شیرینی پزی را که توسط خوانندگان توصیه شده بود بررسی کرد، به همین نتیجه رسید.

  • And there are numerous sweet spreads to go with fruit and nut bagels.


    و شیرینی های زیادی وجود دارد که می توانید با شیرینی های میوه و آجیل همراه شوید.

  • More than $ 500 million worth of bagels were sold in the United States in 1994.


    در سال 1994 بیش از 500 میلیون دلار شیرینی در ایالات متحده فروخته شد.

  • Glen accused her of letting the bagels get wet.


    گلن او را متهم کرد که اجازه داده است شیرینی ها خیس شوند.

  • The bagel has a rich history though its origin is somewhat apocryphal.


    نان شیرینی دارای تاریخچه غنی است، اگرچه منشأ آن تا حدودی غیرمعمول است.

  • The bagels, almost dry got wet again.


    شیرینی ها که تقریباً خشک شده بودند دوباره خیس شدند.

example - مثال
  • an onion bagel


    یک نان شیرینی پیاز

synonyms - مترادف
  • JAP


    JAP

  • kugel


    کوگل

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

combatants

لغت پیشنهادی

educated

لغت پیشنهادی

jingle