inclusions

base info - اطلاعات اولیه

inclusions - اجزاء

N/A - N/A

ɪnˈkluː.ʒən

UK :

ɪnˈkluː.ʒən

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [inclusions] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She is being considered for inclusion in the Olympic team.


    او برای حضور در تیم المپیک در نظر گرفته شده است.

  • The book's value stems from its inclusion of multiple viewpoints.


    ارزش کتاب ناشی از گنجاندن دیدگاه های متعدد آن است.

  • Two last-minute inclusions are Jim and Ahmed.


    دو گنجاندن لحظه آخری جیم و احمد هستند.

  • The school has a strong culture of inclusion of students with special needs.


    مدرسه دارای فرهنگ قوی در مورد شمول دانش آموزان با نیازهای ویژه است.

  • Twelve new stories were selected for inclusion in the book.


    دوازده داستان جدید برای درج در کتاب انتخاب شد.

  • Representatives of these industries lobbied hard against their inclusion in the bill.


    نمایندگان این صنایع به شدت علیه گنجاندن آنها در لایحه لابی کردند.

  • Inclusion of a color map will increase the cost of the print run.


    گنجاندن نقشه رنگی هزینه چاپ را افزایش می دهد.

  • Legally blind since birth she has campaigned passionately for inclusion.


    او از بدو تولد نابینا بوده و با شور و اشتیاق برای شمولیت مبارزه کرده است.

synonyms - مترادف
  • additions


    اضافات

  • incorporations


    شرکت ها

  • insertions


    درج ها

  • introductions


    مقدمه ها

  • involvements


    دخالت ها

  • admittances


    پذیرش ها

  • annexations


    ضمیمه ها

  • attachments


    پیوست ها

  • compositions


    ترکیبات

  • comprisals


    شامل

  • embodiments


    تجسم ها

  • embracements


    در آغوش گرفتن

  • enclosures


    محوطه ها

  • encompassments


    احاطه ها

  • formations


    تشکیلات

  • presences


    حضور دارد

  • subsumptions


    موارد فرعی

  • comprehensions


    درک ها

  • inserts


    درج می کند

  • supplements


    مکمل

  • implants


    ایمپلنت ها

  • injections


    تزریقات

  • installations


    تاسیسات

  • interpolations


    درون یابی ها

  • infusions


    ورودی ها

  • entrances


    درونی ها

  • insets


    ورودی های

  • entries


    هجوم می آورد

  • influxes


    القائات

  • inductions


    نهادها

  • institutions


antonyms - متضاد
  • exclusions


    محرومیت ها

  • omissions


    حذفیات

  • absences


    غیبت

  • exceptions


    استثناها

  • rejections


    ردها

  • subtractions


    تفریق ها

لغت پیشنهادی

bombazine

لغت پیشنهادی

blanketed

لغت پیشنهادی

modestly