ottoman

base info - اطلاعات اولیه

ottoman - عثمانی

noun - اسم

/ˈɑːtəmən/

UK :

/ˈɒtəmən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ottoman] در گوگل
description - توضیح
  • a piece of furniture like a large box with a soft top used as a seat for resting your feet on when you are sitting, or for storing things


    یک تکه مبلمان مانند یک جعبه بزرگ با رویه نرم، که به عنوان صندلی، برای استراحت پاهای خود در هنگام نشستن یا برای نگهداری اشیا استفاده می شود.


  • یک تکه مبلمان مانند یک جعبه بلند با رویه نرم، که می توانید برای نگهداری وسایل یا نشستن روی آن استفاده کنید.

  • a soft round or square seat with no back or sides, used for sitting on or resting your feet on


    یک صندلی نرم، گرد یا مربع بدون پشت یا پهلو، که برای نشستن یا قرار دادن پاها استفاده می شود

  • One extremity of the saloon is occupied by an ottoman, finished in satin, ensuite with the curtains.


    یک انتهای سالن توسط یک عثمانی اشغال شده است که با رنگ ساتن به پایان رسیده است، همراه با پرده ها.

  • If you get tired of tiger stripes you can always recover an ottoman or buy new accent pillows.


    اگر از نوارهای ببری خسته شدید، همیشه می توانید یک بالش عثمانی را بازیابی کنید یا بالش های جدید بخرید.

  • Simon Horn also has mattresses and divan, bedside tables, chests of drawers, ottomans and wardrobes.


    سایمون هورن تشک و دیوان، میز کنار تخت، کمد، عثمانی و کمد نیز دارد.

  • Bench press: At the past few markets, ottomans were big news.


    پرس نیمکت: در چند بازار گذشته، عثمانی ها خبر بزرگی بودند.

  • The graphic qualities of a faux zebra rug or an ocelot ottoman can add pizazz to a contemporary or minimalist setting.


    ویژگی های گرافیکی یک فرش گورخری مصنوعی یا یک قالیچه Ocelot Ocelot می تواند به یک محیط معاصر یا مینیمالیستی پیتزا بیافزاید.

  • He pushed the ottoman over and I put my feet up.


    او عثمانی را هل داد و من پاهایم را بالا آوردم.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • footstool


    زیرپایی

  • footrest


    جوراب

  • hassock


    مدفوع

  • stool


    poufUS

  • poufUS


    pouffeUK

  • pouffeUK


    حمایت کردن


  • چهارپایه

  • step stool


    کوسن

  • cushion


    صندلی


  • نیمکت


  • ریل


  • بار


  • پیو

  • bar


    ریل پا

  • pew


    صندلی راحتی


  • تکیه گاه


  • کیسه لوبیا

  • armchair


    کوسن کف

  • recliner


    کاناپه

  • beanbag


    حل کن

  • floor cushion


    سالن استراحت

  • sofa


    نشستن


  • راکر

  • lounge


    صندلی عشق

  • seating


    تخت پادشاهی

  • rocker


    داونپورت

  • loveseat


    غرفه

  • throne


  • davenport


  • stall


  • settee


antonyms - متضاد

  • جدول


  • میز مطالعه

  • tabletop


    رومیزی


  • نیمکت


  • سطح

  • slab


    دال

  • workbench


    میز کار

  • worktable


    دبیر، منشی


  • بوفه

  • sideboard


    پیشخوان

  • buffet


    داونپورت


  • وصیت نامه

  • davenport


    ایستادن

  • escritoire


    هیئت مدیره


  • سکو

  • worktop


    کمد


  • میز غذاخوری


  • میز شام

  • dresser


    سطح افقی


  • سطح کار


  • میز تحریر

  • horizontal surface




لغت پیشنهادی

immune

لغت پیشنهادی

bight

لغت پیشنهادی

renting