airship

base info - اطلاعات اولیه

airship - کشتی هوایی

noun - اسم

/ˈerʃɪp/

UK :

/ˈeəʃɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [airship] در گوگل
description - توضیح
  • a large aircraft with no wings, that has an engine and is filled with gas to make it float


    یک هواپیمای بزرگ بدون بال که دارای موتور است و برای شناور کردن آن با گاز پر می شود

  • a large aircraft without wings, used especially in the past consisting of a large bag filled with gas that is lighter than air and driven by engines. Passengers were carried in a structure hanging below.


    هواپیمای بزرگ بدون بال، که مخصوصاً در گذشته مورد استفاده قرار می‌گرفت، متشکل از کیسه‌ای بزرگ پر از گاز است که از هوا سبک‌تر است و توسط موتور هدایت می‌شود. مسافران در یک سازه آویزان در پایین حمل می شدند.

  • You've made your reputation building airships.


    شما با ساخت کشتی های هوایی شهرت خود را به دست آورده اید.

  • But I had a feeling that there were still some interesting uses for airships if I incorporated modern technology and materials.


    اما این احساس را داشتم که اگر تکنولوژی و مواد مدرن را به کار ببرم، هنوز کاربردهای جالبی برای کشتی های هوایی وجود دارد.

  • Glamour aloft was also provided by the great airships Graf Zeppelin and Hindenburg.


    Glamour Aloft نیز توسط کشتی های هوایی بزرگ Graf Zeppelin و Hindenburg ارائه شد.

  • The great airship Graf Zeppelin cruises away from her moorings.


    کشتی هوایی بزرگ گراف زپلین از لنگرگاه‌هایش دور می‌شود.

  • I could see a silver helium airship over the city centre.


    می‌توانستم یک کشتی هوایی هلیوم نقره‌ای را بر فراز مرکز شهر ببینم.

  • Thirty-three died, as apparently did passenger airships.


    سی و سه نفر جان خود را از دست دادند، همانطور که ظاهراً کشتی های هوایی مسافربری نیز جان خود را از دست دادند.

  • Later Binding was involved with the rigid airships R23 and R31.


    بعداً Binding با کشتی های هوایی سخت R23 و R31 درگیر شد.

  • She slipped off the coronet, and let the airship go dead.


    او از تاج لغزید و اجازه داد کشتی هوایی بمیرد.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • zeppelin


    زپلین

  • dirigible


    بالن

  • blimp


    بال زدن


  • هواپیما

  • airplaneUS


    هواپیمای آمریکا

  • aeroplaneUK


    هواپیمای انگلستان


  • سطح

  • jet


    جت

  • airliner


    هواپیمای مسافربری

  • flying machine


    ماشین پرنده

  • balloon


    بالون

  • airbus


    ایرباس

  • hot-air balloon


    بالون هوای گرم

  • barrage balloon


    بالون رگبار

  • Gossage


    گوساژ


  • مهارت


  • کشتی هوایی

  • Montgolfier


    مونت گلفیر

  • jumbo jet


    جامبو جت

  • Zeppelin


    کشتی هوایی سفت و سخت

  • rigid airship


    بادبادک

  • kite


    خردکن

  • chopper


    بالگرد


  • بشقاب پرنده

  • UFO


    اویون

  • flying saucer


    جت مسافربری

  • avion


    توربو


  • مافوق صوت

  • jetliner


  • turbo


  • supersonic


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

probable

لغت پیشنهادی

base

لغت پیشنهادی

armament