probable
probable - محتمل
adjective - صفت
UK :
US :
احتمال وجود، رخ دادن یا واقعی بودن وجود دارد
کسی که احتمالا برای یک تیم انتخاب می شود، برای برنده شدن در یک مسابقه و غیره
به احتمال زیاد درست است یا احتمال وقوع دارد
هیچ سابقه ای از اصل و نسب اوزبالد وجود ندارد، اما استخراج برنیسیون بسیار محتمل به نظر می رسد.
اگر دولت با مذاکرات بیشتر موافقت نکند، اعتصاب بسیار محتمل به نظر می رسد.
اگر این اقدام در مجلس تصویب شود، تصویب سنا محتمل تلقی می شود.
این گزارش دلیل احتمالی مرگ را سکته قلبی عنوان کرده است.
سرخک علت احتمالی بیماری در این سه ورزشکار است.
این پروژه با هزینه احتمالی 2.1 میلیون دلار اجرا خواهد شد.
این به آنها جزئیات مهمی در مورد اندازه کفش و قد و وزن احتمالی او می دهد.
او آشکارا از او به عنوان جانشین احتمالی رئیس کانتربری صحبت کرد.
She disposed quickly of red herrings, usually sought out the least probable suspect and rarely failed.
او به سرعت شاه ماهی قرمز را از بین برد، معمولاً به دنبال کمترین مظنون بود و به ندرت شکست می خورد.
It is probable that deliberate equivocation in respect of the intended sense of word forms is always to some extent odd.
این احتمال وجود دارد که ابهام عمدی در رابطه با معنای مورد نظر اشکال کلمه همیشه تا حدی عجیب باشد.
بسیار محتمل است که گری در اشتراک لیپور مشارکت داشته باشد.
این احتمال وجود دارد که او در گذشته به آن عامل وزن بیشتری نسبت به آن زمان داده باشد.
به نظر می رسد انتخابات در اردیبهشت ماه برگزار شود.
فردا عصر احتمال بارش خفیف وجود دارد.
the probable cause/explanation/outcome
علت / توضیح / پیامد احتمالی
highly/quite/most probable
بسیار / کاملا / محتمل ترین
این احتمال وجود دارد که این بیماری یک عنصر ژنتیکی داشته باشد.
این دو نتیجه به یک اندازه محتمل هستند.
علت احتمالی آتش سوزی نقص برق بوده است.
این احتمال وجود دارد که در بهار آینده انتخابات برگزار کنند.
علت احتمالی مرگ نارسایی قلبی بوده است.
An election in June seems increasingly probable.
برگزاری انتخابات در ژوئن به طور فزاینده ای محتمل به نظر می رسد.
احتمال کاهش بیشتر قیمت سهام وجود دارد.
دکتر گفت که محتمل ترین علت مرگ نارسایی قلبی بوده است.
احتمالاً حدود نیمه شب خانه خواهم بود.
احتمال دارد
ممکن است
presumed
فرض شده است
plausible
محتمل
ostensible
ظاهری
seeming
به نظر می رسد
credible
معتبر
آشکار
expected
انتظار می رود
معقول
anticipated
پیش بینی شده است
پتانسیل
feasible
شدنی
illusory
توهم آمیز
presumable
قابل پیش بینی
foreseeable
گویا
predictable
شانس
rational
کاملا امکان پذیر
odds-on
قابل انتظار
منطقی فکر کردن
ده تا یک
یک شرط عادلانه
یک شرط بندی خوب
یک شرط معقول
در کارت ها
روی کارت ها
فرض می شود
ممکن
فرض
conceivable
assumed
improbable
غیر محتمل
بعید
doubtful
مشکوک
dubious
سوال برانگیز
questionable
غیر ممکن
غیر قابل تصور
inconceivable
غیر منطقی
unreasonable
محتمل نیست
غیر قابل قبول
implausible
باور نکردنی
unbelievable
دور از ذهن
غیرمتقاعدکننده
far-fetched
غیر قابل اعتماد
unplausible
غیر قابل پیش بینی
unimaginable
بی امید
unconvincing
غیر قابل باور
unreliable
خروس و گاو نر
unforeseeable
غیر قابل دفاع
unthinkable
از راه دور
unpromising
دشوار
unbelieveable
درمانده
unacceptable
شگفت آور
cock-and-bull
untenable
undependable
helpless
illogical
fabulous
irrational