convivial
convivial - دلنشین
adjective - صفت
UK :
US :
دوستانه و دلپذیر و شاد
دوستانه و باعث می شود احساس خوشحالی و خوش آمدید کنید
خوشایند و دوستانه در شیوه یا نگرش
خلق و خوی آرام و دلنشین بود.
He was slightly perturbed by this but eventually found it very funny because rehearsals became very convivial.
او از این موضوع کمی آشفته بود، اما در نهایت آن را بسیار خنده دار یافت، زیرا تمرینها بسیار شاداب شد.
دوم، محیط اطراف باید دلپذیر باشد.
Dury is convivial, affable and engaging.
دوری خوشرو، مهربان و جذاب است.
این مرد غیرمتعارف خوشحال، تمام بارها و کافههای نیس را دور زد و به دنبال مودیلیانی بود.
Their weeks are filled with convivial church suppers, musically upbeat prayer meetings, and jubilant testimony services.
هفتههای آنها مملو از شامهای شادیبخش کلیسا، جلسات دعای شادمانه از نظر موسیقی، و مراسم شهادت شادیبخش است.
convivial conversation
گفتگوی دلنشین
میخانهها مکانهای خوبی برای نوشیدنی و مکالمههای شاد هستند.
Running parallel to Princes Street this narrow thoroughfare is a convivial haunt full of pubs of character boutiques and restaurants.
این گذرگاه باریک که به موازات «خیابان پرنسس» امتداد دارد، مکانی دلپذیر و مملو از میخانههای شخصیتها، بوتیکها و رستورانها است.
Sheffield and James enjoyed his convivial nature his storytelling ability and most particularly his appetite for alcohol.
شفیلد و جیمز از طبیعت شادیبخش او، توانایی داستانسراییاش و بهویژه از اشتهای او برای الکل لذت میبردند.
در محیطی آرام آرام غذا بخورید و مهمتر از همه از غذایتان لذت ببرید.
lively
زنده
merry
شاد
festive
جشن
vibrant
پر جنب و جوش
vivacious
سرزنده
فعال
animated
متحرک
effervescent
جوشان
همجنس گرا
jolly
با نشاط
jovial
شادی آور
spirited
نجیب
zestful
خوش ذوق
abuzz
وزوز
clubby
باشگاهی
exuberant
پر نشاط
peppy
سرحال
اجتماعی
zesty
خوش طعم
buzzing
لذت بخش
enjoyable
وابسته به جشن
festal
سرگرم کننده
اتفاق می افتد
happening
زمزمه کردن
humming
مهمانی
partyish
استقبال کردن
welcoming
دلچسب
entertaining
تعطیلات
hearty
جوکوند
jocund
unsociable
غیر اجتماعی
antisocial
ضد اجتماعی
insociable
درونگرا
introverted
منزوی
nongregarious
غیر دوستانه
reclusive
بی تفاوت
unfriendly
بلا
unsocial
افسرده
apathetic
کدر
blah
غمگین
depressed
بی حال
dull
جدی
gloomy
رسمی
lethargic
ماندگار شد
ناراضی
برداشته شد
solemn
باطن نگر
staid
خجالتی
unhappy
کشیده شده
withdrawn
ملایم
inward-looking
بازنشستگی
bashful
متفکر
shy
ترسناک
indrawn
خودکفا
meek
فروتن
retiring
diffident
timorous
self-contained
demure
