adventurer

base info - اطلاعات اولیه

adventurer - ماجراجو

noun - اسم

/ədˈventʃərər/

UK :

/ədˈventʃərə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adventurer] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که از ماجراجویی لذت می برد

  • someone who tries to become rich or socially important by using dishonest or immoral methods – used to show disapproval


    کسی که سعی می کند با استفاده از روش های غیرصادقانه یا غیراخلاقی ثروتمند شود یا از نظر اجتماعی مهم شود - برای نشان دادن مخالفت

  • someone who enjoys and looks for dangerous and exciting experiences


    کسی که لذت می برد و به دنبال تجربیات خطرناک و هیجان انگیز است

  • a person who takes risks, acts dishonestly, or uses the fact that they are sexually attractive to become rich or powerful


    فردی که ریسک می کند، غیر صادقانه عمل می کند یا از این واقعیت استفاده می کند که از نظر جنسی جذاب است تا ثروتمند یا قدرتمند شود.

  • I am kind of an adventurer.


    من یه جورایی ماجراجو هستم

  • He saw it as indicating the travel weariness of the great adventurer.


    او آن را نشان دهنده خستگی ماجراجوی بزرگ از سفر می دانست.

  • Finally in 1542, the adventurer gave up in defeat and departed.


    سرانجام، در سال 1542، ماجراجو با شکست تسلیم شد و رفت.

  • If the adventurers refuse to help the Ghost will curse them for their callousness and attack.


    اگر ماجراجویان از کمک امتناع کنند، روح آنها را به خاطر سنگدلی و حمله آنها نفرین خواهد کرد.

  • Bluffing means that the adventurers must have a plausible story ready immediately.


    بلوف زدن به این معنی است که ماجراجویان باید فوراً یک داستان قابل قبول داشته باشند.

  • The puppet performance grows more venomous until the adventurers walk out or the puppets attack.


    اجرای عروسک تا زمانی که ماجراجویان بیرون بروند یا عروسک‌ها حمله کنند، سمی‌تر می‌شود.

  • This lasts while the adventurers remain within the Tower and for D10 turns afterwards.


    این تا زمانی که ماجراجویان در داخل برج باقی می‌مانند و پس از آن برای چرخش‌های D10 ادامه می‌یابد.

example - مثال
  • He’s a romantic at heart a born adventurer.


    او در قلب رمانتیک، یک ماجراجو متولد شده است.

  • The buildings are named after great sailors and adventurers like Drake and Nelson.


    نام این ساختمان ها از ملوانان و ماجراجویان بزرگی مانند دریک و نلسون گرفته شده است.

  • The city was a natural meeting point for traders and adventurers travelling from East to West.


    این شهر یک نقطه ملاقات طبیعی برای بازرگانان و ماجراجویان بود که از شرق به غرب سفر می کردند.

  • He was something of an adventurer, living most of his life abroad.


    او چیزی شبیه به یک ماجراجو بود و بیشتر زندگی خود را در خارج از کشور گذراند.

  • He was portrayed in the press as a gold digger and adventurer.


    او در مطبوعات به عنوان یک جوینده طلا و ماجراجو به تصویر کشیده شد.

  • An intrepid adventurer, he loves exploring the wilderness.


    او که یک ماجراجوی بی باک است، عاشق کاوش در بیابان است.

synonyms - مترادف
  • venturer


    سرمایه گذار

  • daredevil


    جسور

  • crusader


    جنگجوی صلیبی


  • قهرمان

  • heroine


    پیشگام

  • pioneer


    کلاه دیوانه

  • trailblazer


    رومانتیک

  • madcap


    آرگونات


  • مزدور

  • Argonaut


    اولیس

  • mercenary


    شکارچی ثروت

  • Ulysses


    فالگیر


  • شوالیه خطاکار

  • fortune-hunter


    جوینده ماجراها

  • knight-errant


    بیو سابرور

  • knight errant


    سرباز شانس

  • seeker of adventures


  • beau sabreur



antonyms - متضاد
  • coward


    ترسو

  • stick-in-the-mud


    چسبیدن به گل

لغت پیشنهادی

duck

لغت پیشنهادی

prized

لغت پیشنهادی

prevailed