appealed
appealed - درخواست تجدید نظر کرد
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی، ماضی ساده از درخواست
برای ارائه یک درخواست جدی یا رسمی، به ویژه از مردم، برای پول، اطلاعات یا کمک
to request a higher court of law to consider again a decision made by a lower court especially in order to reduce or prevent a punishment
درخواست از دادگاه بالاتر برای رسیدگی مجدد به تصمیم دادگاه بدوی، به ویژه به منظور کاهش یا جلوگیری از مجازات
به طور رسمی درخواست تغییر یک تصمیم قانونی یا رسمی را داشته باشد
علاقه مند کردن یا جذب کسی
آنها درخواست لباس و پتو برای ارسال به منطقه ویران شده دارند.
پلیس برای اطلاع از این دختر گمشده از مردم درخواست می کند.
I tried to appeal to (= ask for support based on) his sense of loyalty, stressing how good the company had been to him.
من سعی کردم به (= درخواست حمایت بر اساس) احساس وفاداری او را جلب کنم، و تاکید کنم که شرکت چقدر برای او خوب بوده است.
رهبران کلیسا از دولت درخواست کرده اند که جنگ را متوقف کند.
The teenager has been given leave (= allowed) by the High Court to appeal against her two-year sentence.
این نوجوان از سوی دادگاه عالی مرخصی (= اجازه) داده شده است تا علیه محکومیت دو ساله خود تجدید نظر کند.
آنها از دادگاه تقاضای کاهش مجازات به جزای نقدی دارند.
والدین علیه تصمیم مدرسه مبنی بر عدم پذیرش کودک اعتراض کردند.
بازیکنان برای یک ضربه ایستگاهی از داور درخواست کردند.
این برنامه ای است که عمدتاً برای افراد ۱۶ تا ۲۵ ساله طراحی شده است.
فکر می کنم آنچه در نقاشی او برای من جذاب است استفاده او از رنگ است.
من اسکی نکرده ام - هرگز واقعاً جذاب نیست.
asked
پرسید
requested
درخواست کرد
demanded
مطالبه کرد
required
ضروری
bade
بدید
bid
پیشنهاد
implored
التماس کرد
ordered
سفارش داده شده
petitioned
دادخواست داد
پیشنهاد شده
urged
اصرار کرد
begged
التماس
pleaded
متعهد شد
pled
مورد نیاز
requisitioned
مقرر شده است
stipulated
به چالش کشیده شد
beseeched
جهت دار
besought
تشویق کرد
challenged
مزاحم
directed
جستجو کرد
entreated
دستور داد
exhorted
هوس کرد
pestered
دستور داده است
solicited
انتظار می رود
sought
وارد شده
commanded
اصرار
craved
enjoined
expected
importuned
insisted
forced
مجبور شد
obliged
موظف است
caused
باعث
compelled
مجبور
enforced
اجرا شد
coerced
محدود شده
constrained
رانده شده است
impelled
تحمیل شده است
imposed
تحت فشار
pressured
دستور داد
commanded
دستور داده است
enjoined
اصرار
insisted
اژدها شده
dragooned
سخت تحمل کرد
خسته کردن
bore down
پیچ ها را بگذارید
فشار دهید
مسلح قوی
strong-armed