discrete
discrete - گسسته
adjective - صفت
UK :
US :
به وضوح جدا
به وضوح جدا یا از نظر شکل یا فرم متفاوت است
وجود یا شکل مستقلی جدا از سایر موارد مشابه؛ جداگانه، مجزا
این وزن های اتصال بین آرایه های گسسته و آشکارسازها را ذخیره می کند.
بنابراین ملت یک مفهوم مجزای سیاسی و اقتصادی بود.
هر کدام به سادگی یک سرویس مجزا ارائه می کنند.
The developing insect passes through several discrete stages.
حشره در حال رشد از چندین مرحله مجزا عبور می کند.
ما میتوانیم عملکردهای گسسته هدایت را خصوصی کنیم، اما نه فرآیند کلی حکمرانی.
The situation is different for native speakers of the language who automatically perceive the speech as being chopped up into discrete units.
وضعیت برای گویشوران بومی زبان که به طور خودکار گفتار را به واحدهای مجزا تقسیم می کنند متفاوت است.
The particles themselves remain separate and discrete when it comes to being passed on to the next generation.
وقتی صحبت از انتقال به نسل بعدی میشود، خود ذرات جدا و مجزا باقی میمانند.
ارگانیسم ها را می توان به دسته های مجزا تقسیم کرد.
این شرکت های کوچک اکنون هویت گسسته خود را دارند.
این منطقه دارای چهار محله مجزا است که در اطراف یک مدرسه متمرکز شده اند.
جداگانه، مجزا
متمایز
شخصی
ناهمسان
detached
جدا
تنها
unattached
غیر متصل
unconnected
غیر مرتبط
disconnected
قطع شده
isolated
جدا شده
رایگان
freestanding
مستقل
گوناگون، متنوع
disjoined
از هم گسسته
discontinuous
ناپیوسته
disjunct
منفصل
چندین
مختلف
non-continuous
غیر مستمر
separated
جدا از هم
disengaged
حذف شده
removed
بدون مشکل
unhitched
جدا نشده
uncoupled
تقسیم شده
جدا شد
divided
بسته نشده
parted
متصل نیست
unfastened
تنها ایستاده
not attached
connected
متصل
attached
پیوست شده است
joined
ملحق شد
linked
مرتبط
combined
ترکیب شده
continuous
مداوم
integrated
یکپارچه
مشابه
accompanying
مشایعت
associated
مرتبط است
interconnected
به هم پیوسته
engaged
نامزد شده
merged
ادغام شد
united
متحد
affixed
چسبانده شده است