putty

base info - اطلاعات اولیه

putty - بتونه

noun - اسم

/ˈpʌti/

UK :

/ˈpʌti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [putty] در گوگل
description - توضیح
  • a soft whitish substance that becomes hard when it dries and that is used to fix glass into window frames


    ماده‌ای نرم مایل به سفید که با خشک شدن سخت می‌شود و برای تثبیت شیشه در قاب پنجره استفاده می‌شود.

  • a soft substance like clay that is used especially for holding glass in window frames or for filling small holes in wood


    ماده ای نرم مانند خاک رس که مخصوصاً برای نگه داشتن شیشه در قاب پنجره ها یا برای پر کردن سوراخ های کوچک چوب استفاده می شود.

  • a thick soft material that becomes hard when it dries and is used esp. for fixing glass into window frames or for filling small holes in wood


    یک ماده ضخیم و نرم که هنگام خشک شدن سخت می شود و به طور خاص استفاده می شود. برای تثبیت شیشه در قاب پنجره یا برای پر کردن سوراخ های کوچک در چوب

  • The delicate glasses had felt thick and awkward in her hands, soft as putty but covered in cutting edges.


    لیوان‌های ظریف در دستانش ضخیم و ناخوشایند احساس می‌کردند، مانند بتونه نرم اما با لبه‌های برش پوشیده شده بودند.

  • Inside is a white brick of plastic explosive, which was kind of like putty.


    داخل آن یک آجر سفید از مواد منفجره پلاستیکی است که به نوعی شبیه بتونه بود.

  • Make sure the frame is dry and prime bare wood before applying new putty.


    مطمئن شوید که قاب خشک است و قبل از استفاده از بتونه جدید، چوب لخت را آماده کنید.

  • I stretched out a hand and she was putty - the licking, wagging kind.


    دستی را دراز کردم و او بتونه بود - از نوع لیس زدن و تکان دادن.

example - مثال
  • He looked very ill and his face was the colour of putty (= grey).


    بسیار بیمار به نظر می رسید و صورتش به رنگ بتونه (= خاکستری) بود.

  • She'll persuade him. He's like putty in her hands.


    او را متقاعد خواهد کرد او مثل بتونه در دستان اوست.

synonyms - مترادف
  • mortar


    ملات

  • sealant


    درزگیر

  • plaster


    گچ

  • cement


    سیمان

  • grout


    دوغاب

  • filling


    پر كردن

  • pointing


    اشاره کردن


  • بتن

  • clay


    خاک رس

  • tar


    تار

  • lime


    اهک

  • lute


    عود


  • شن

  • birdlime


    آهک پرنده

  • gunk


    تفنگ

  • mud


    گل و لای

  • rubber cement


    سیمان لاستیکی

  • concretion


    بتن ریزی

antonyms - متضاد
  • vivid


    واضح


  • درخشان

  • colorfulUS


    رنگارنگ آمریکا

  • colourfulUK


    رنگارنگ انگلستان


  • روشن

  • vibrant


    پر جنب و جوش

  • glaring


    خیره کننده


  • شدید، قوی

  • chromatic


    رنگی

  • flashy


    پر زرق و برق

  • florid


    گلدار

  • gaudy


    زرنگ

  • graphic


    گرافیکی


  • با صدای بلند


  • ثروتمند

  • splashy


    پاشیده

  • eye-catching


    چشم نواز

  • glamorous


    فریبنده

  • hued


    رنگ آمیزی شده

  • motley


    رنگارنگ

  • multicolouredUK


    چند رنگ انگلستان

  • multicoloredUS


    چند رنگ آمریکا

  • multihued


    چند رنگ

  • psychedelic


    روانگردان

  • showy


    خودنمایی

  • striking


    قابل توجه، برجسته، موثر


  • قوی

  • bright-coloured


    رنگ روشن

  • flamboyant


    همجنس گرا

  • gay


    بسیار رنگی

  • highly colored


لغت پیشنهادی

Arcadia

لغت پیشنهادی

hammered

لغت پیشنهادی

busywork