trusty

base info - اطلاعات اولیه

trusty - قابل اعتماد

adjective - صفت

/ˈtrʌsti/

UK :

/ˈtrʌsti/

US :

family - خانواده
trust
اعتماد
distrust
بی اعتمادی
trustee
متولی
trusteeship
امانتداری
trustworthiness
امانت
trusting
اعتماد کردن
trustworthy
قابل اعتماد
untrustworthy
غیر قابل اعتماد
distrustful
بی اعتماد
mistrustful
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trusty] در گوگل
description - توضیح
  • a trusty weapon vehicle animal etc is one that you have had for a long time and can depend onoften used humorously


    یک سلاح، وسیله نقلیه، حیوان و غیره قابل اعتماد سلاحی است که شما برای مدت طولانی در اختیار داشته اید و می توانید به آن وابسته باشید - اغلب به صورت طنز استفاده می شود.

  • a prisoner who is given special jobs or rights, because they behave in a way that can be trusted


    زندانی که شغل یا حقوق خاصی به او داده می شود، زیرا رفتار آنها قابل اعتماد است

  • able to be trusted, especially because of having been owned and used for a long time


    قابل اعتماد، به خصوص به دلیل داشتن مالکیت و استفاده طولانی مدت

  • deserving confidence; reliable


    شایسته اعتماد؛ قابل اعتماد

  • What about John Noakes and indeed his trusty helpmate Shep?


    در مورد جان نوکس و در واقع کمک قابل اعتمادش شپ چطور؟

  • I quickly started typing on my trusty Macintosh.


    سریع شروع کردم به تایپ کردن در مکینتاش مطمئنم.

  • Yes he had his trusty old penknife.


    بله، او چاقوی قدیمی و قابل اعتماد خود را داشت.

  • Use your trusty right mouse button to click on it which will bring up a properties sheet.


    از دکمه سمت راست ماوس خود برای کلیک کردن روی آن استفاده کنید، که یک برگه ویژگی ظاهر می شود.

  • I brought my trusty Titleist close to my lips, and I said encouraging things to it.


    عنوان مورد اعتمادم را نزدیک لبم آوردم و چیزهای تشویق کننده ای به آن گفتم.

  • Those trusty yellow peaches in syrup still suit her just fine.


    آن هلوهای زرد قابل اعتماد در شربت هنوز به خوبی برای او مناسب هستند.

example - مثال
  • a trusty friend


    یک دوست قابل اعتماد

  • She spent years touring Europe with her trusty old camera.


    او سال‌ها را با دوربین قدیمی و قابل اعتماد خود به تور اروپا گذراند.

  • I did the entire three hundred miles on my own - just me and my trusty bike.


    من تمام سیصد مایل را به تنهایی انجام دادم - فقط من و دوچرخه مطمئنم.

  • So far our trusty old car has gone 150,000 miles.


    تا کنون، ماشین قدیمی و قابل اعتماد ما 150000 مایل را طی کرده است.

synonyms - مترادف

  • درست است، واقعی

  • dependable


    قابل اعتماد

  • reliable


    مسئول

  • trustworthy


    جامد


  • ثابت


  • با ایمان


  • صادقانه

  • faithful


    استدلال


  • محکم

  • staunch


    قوی


  • قابل محاسبه


  • خوب

  • calculable


    وفادار


  • شکست ناپذیر


  • بی خطر

  • loyal


    امن است

  • never-failing


    سرراست


  • مطمئن


  • تلاش کرد

  • straightforward


    امتحان شده و واقعی


  • عمودی

  • tried


    معتبر

  • tried-and-true


    قابل پیش بینی

  • trustable


    ثابت قدم

  • trusted


    تزلزل ناپذیر

  • unfailing


  • upright


  • credible


  • predictable


  • steadfast


  • unswerving


antonyms - متضاد
  • unreliable


    غیر قابل اعتماد

  • undependable


    خجالتی

  • dodgy


    بی مسئولیت

  • irresponsible


    نا معلوم

  • uncertain


    ناامن

  • unsafe


    متقلب

  • untrustworthy


    بی اراده

  • dishonest


    بي وفا

  • irresolute


    فریبنده

  • unfaithful


    دوگانه

  • deceitful


    کج شده

  • duplicitous


    جعلی

  • crooked


    زیر دست

  • fraudulent


    خائنانه

  • underhand


    بی وجدان

  • deceptive


    سایه دار

  • treacherous


    روی حیله و تزویر

  • unscrupulous


    نادرست

  • shady


    فریبکار

  • devious


    متحول

  • tricky


    حیله گری


  • حیله گر

  • guileful


    موذی

  • shifty


    غیر اصولی

  • cunning


    آمریکا بی شرف

  • crafty


    بی شرف انگلستان

  • wily


  • sneaky


  • unprincipled


  • dishonorableUS


  • dishonourableUK


لغت پیشنهادی

studies

لغت پیشنهادی

moe

لغت پیشنهادی

barking