ski

base info - اطلاعات اولیه

ski - اسکی

noun - اسم

/skiː/

UK :

/skiː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ski] در گوگل
description - توضیح
  • one of a pair of long thin narrow pieces of wood or plastic that you fasten to your boots and use for moving on snow or on water


    یکی از یک جفت تکه‌های باریک بلند چوبی یا پلاستیکی که به چکمه‌های خود می‌بندید و برای حرکت روی برف یا روی آب استفاده می‌کنید.


  • یک قطعه باریک بلند و باریک از مواد محکم، که در زیر یک وسیله نقلیه کوچک بسته می شود تا بتواند روی برف حرکت کند.


  • حرکت روی اسکی برای ورزش یا برای سفر روی برف یا آب

  • one of a pair of long flat narrow pieces of wood or plastic that curve up at the front and are fastened to boots so that the wearer can move quickly and easily over snow


    یکی از یک جفت تکه‌های چوبی یا پلاستیکی باریک و بلند که در جلو خم می‌شوند و به چکمه‌ها بسته می‌شوند تا کاربر بتواند به سرعت و به راحتی روی برف حرکت کند.

  • to move over snow on skis


    برای حرکت روی برف روی اسکی


  • یا از یک جفت تکه چوب بلند و باریک یا مواد دیگر که در جلو خمیده می شوند و به چکمه ها بسته می شوند تا شخصی که آن را می پوشد بتواند به سرعت و به راحتی روی برف حرکت کند.

  • Widespread deforestation to make way for ski slopes has eroded topsoil, increasing the incidence of avalanches.


    جنگل‌زدایی گسترده برای ایجاد مسیر برای پیست‌های اسکی، خاک سطحی را فرسایش داده و وقوع بهمن را افزایش داده است.

  • The village boasts an ice rink, nursery ski school and boutiques, hotels and restaurants.


    این دهکده دارای پیست روی یخ، مهدکودک مدرسه اسکی و بوتیک ها، هتل ها و رستوران ها است.

  • Within the hall simulators allow visitors to experience the excitement of a bobsled run or ski jump.


    در داخل سالن، شبیه‌سازها به بازدیدکنندگان این امکان را می‌دهند که هیجان دویدن بابل یا پرش اسکی را تجربه کنند.

  • Organized ski treks exist their routes following set trails with accommodation enroute.


    پیست‌های اسکی سازمان‌یافته وجود دارد، مسیرهای آن‌ها از مسیرهای تعیین‌شده با مسیرهای اقامتی پیروی می‌کنند.

  • Men and women are segregated on the beaches and even the ski slopes.


    زنان و مردان در سواحل و حتی پیست های اسکی جدا هستند.

  • Pappas was shot by two men wearing ski masks.


    پاپاس توسط دو مردی که ماسک اسکی پوشیده بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

example - مثال
  • a pair of skis


    یک جفت اسکی

  • All skis should be waxed on a frequent basis.


    تمام اسکی ها باید به طور مکرر اپیلاسیون شوند.

  • The children go to school on skis.


    بچه ها با اسکی به مدرسه می روند.

  • ski boots


    چکمه های اسکی

  • a ski club/resort


    یک باشگاه اسکی / استراحتگاه

  • He skied down the hill.


    از تپه به اسکی رفت.

  • Let's go skiing.


    بیا بریم اسکی

  • We skied a lot when we were younger.


    ما در جوانی زیاد اسکی می زدیم.

  • There are lots of skiers on the slopes today.


    امروزه اسکی بازان زیادی در این پیست ها حضور دارند.

  • I’m going skiing.


    من دارم میرم اسکی

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

expect

لغت پیشنهادی

walks

لغت پیشنهادی

therapeutic