widespread
widespread - بطور گسترده
adjective - صفت
UK :
US :
در بسیاری از مکانها یا موقعیتها یا در میان افراد زیادی وجود دارد یا اتفاق میافتد
در بسیاری از مکان ها و/یا در میان افراد زیادی وجود دارد یا اتفاق می افتد
در بسیاری از مکان ها یا در میان افراد زیادی وجود دارد یا اتفاق می افتد
این گزارش مدعی شد که مشکل خشونت پلیس گسترده است.
فقر در منطقه گسترده است.
عمل افزودن مواد نگهدارنده به غذاهای اساسی بسیار رایج است.
The League says Swindon's football has earned them widespread admiration this season and Hoddle is a suitable and exciting choice.
لیگ می گوید که فوتبال سویندون در این فصل تحسین گسترده ای را برای آنها به همراه داشته است و هادل یک انتخاب مناسب و هیجان انگیز است.
بسیار گسترده است و می تواند پیامدهای اجتماعی واقعی داشته باشد.
Thanks to the widespread availability of antibiotics diseases such as typhoid have largely been eradicated.
به لطف در دسترس بودن گسترده آنتی بیوتیک ها، بیماری هایی مانند تیفوئید تا حد زیادی ریشه کن شده اند.
شکست های خطوط هوایی تا حدی ناشی از نگرانی گسترده در مورد ایمنی هوا بود.
Some other local housing authorities such as Islington or Walsall are pursuing schemes of widespread decentralisation of housing management.
برخی دیگر از مقامات مسکن محلی مانند Islington یا Walsall طرحهایی را برای تمرکززدایی گسترده مدیریت مسکن دنبال میکنند.
باران های شدید منجر به گسترده ترین سیل در یک دهه گذشته شده است.
Sometimes they echo time-honoured memories of widespread flooding in the region following the end of the last ice age.
گاهی اوقات آنها خاطرات قدیمی را از سیل گسترده در منطقه پس از پایان آخرین عصر یخبندان تکرار می کنند.
Government corruption is widespread in the country.
فساد دولتی در کشور گسترده است.
قانون سکونت در سال 1662 این عمل گسترده محلی را به قانون کشور تبدیل کرد.
The farmer who lives at nearby Eastbach Farm has applied for permission to dump rubbish despite widespread opposition from the village.
کشاورز که در مزرعه ایستباخ در نزدیکی مزرعه زندگی می کند، علیرغم مخالفت گسترده روستا، برای تخلیه زباله درخواست اجازه داده است.
اکنون حمایت عمومی گسترده ای از اصلاحات مراقبت های بهداشتی وجود داشت.
پشتیبانی گسترده ای برای تکمیل آن جاده در اولین فرصت وجود دارد.
Racism is much more widespread than people imagine.
نژادپرستی بسیار گسترده تر از آن چیزی است که مردم تصور می کنند.
the widespread use of computers
استفاده گسترده از کامپیوتر
The storm caused widespread damage.
طوفان خسارات گسترده ای به بار آورد.
The plan received widespread support throughout the country.
این طرح در سراسر کشور مورد حمایت گسترده قرار گرفت.
a geographically widespread species
یک گونه جغرافیایی گسترده
اینترنت تنها در دهه 1990 مورد استفاده عمومی گسترده قرار گرفت.
The decision met with widespread approval.
این تصمیم با استقبال گسترده روبرو شد.
استفاده از استروئیدها در بسیاری از ورزش ها رواج داشت.
There is widespread dissatisfaction with the party leadership.
نارضایتی گسترده ای از رهبری حزب وجود دارد.
There is widespread support for the policy.
حمایت گسترده ای از این سیاست وجود دارد.
به نظر می رسد این باور عمومی وجود دارد که استانداردهای زندگی در حال افزایش است.
There are reports of widespread flooding in northern France.
گزارش هایی از وقوع سیل گسترده در شمال فرانسه وجود دارد.
Malnutrition in the region is widespread - affecting up to 78 percent of children under five years old.
سوءتغذیه در این منطقه گسترده است - 78 درصد از کودکان زیر پنج سال را تحت تأثیر قرار می دهد.
The campaign has received widespread support.
این کمپین حمایت گسترده ای دریافت کرده است.
Minnesota has experienced widespread flooding.
مینه سوتا سیل گسترده ای را تجربه کرده است.
گسترده
sweeping
وسیع
رایج است
prevalent
نفاق
rife
جهانی
اپیدمی
epidemic
فراگیر
pervasive
عمده فروشی
wholesale
شایع
در سراسر جهان
pervading
عمیق
rampant
همه جا
worldwide
پتو
کامل
expansive
جامع
ubiquitous
تمدید شده
پر شده
پاندمی
نافذ
exhaustive
غالب
extended
بی حد و مرز
اجتناب ناپذیر
pandemic
بین المللی
permeating
همه جا حاضر
predominant
prevailing
boundless
inescapable
omnipresent
محدود
concentrated
متمرکز شده است
defined
تعریف شده است
restricted
محصور
controlled
کنترل شده است
determinate
تعیین کنند
تنظیم
constrained
محدود شده
fixed
درست شد
predefined
از پیش تعریف شده
bounded
لاغر
واجد شرایط
qualified
محدود، فانی
finite
محلی
اندازه گیری شده
measured
بررسی شد
checked
محدود شده است
delimited
کاهش
reduced
غیر قابل توجه
insubstantial
دقیق
precise
غیر معمول
uncommon
ناکافی
inadequate
خاص
نادر
تنگ
مقدار کمی
پراکنده
sparse
دارای کمبود
sporadic
محدود، تنگ
deficient