boardwalk

base info - اطلاعات اولیه

boardwalk - پیاده رو

noun - اسم

/ˈbɔːrdwɔːk/

UK :

/ˈbɔːdwɔːk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boardwalk] در گوگل
description - توضیح
  • a raised path made of wood usually built next to the sea


    مسیری مرتفع از چوب که معمولاً در کنار دریا ساخته می‌شود

  • a path made of wooden boards built along a beach


    مسیری ساخته شده از تخته های چوبی که در امتداد ساحل ساخته شده است


  • مسیری که معمولاً از تخته‌های چوبی در نزدیکی دریا ساخته می‌شود که اغلب بالای قسمت پشتی ساحل قرار دارد

  • Pupils are creating a nature trail a boardwalk alongside a pond and writing an information leaflet.


    دانش‌آموزان در حال ایجاد یک مسیر طبیعی، یک پیاده‌روی روی تخته در کنار یک حوض هستند و یک جزوه اطلاعاتی می‌نویسند.

  • As a woman I would not walk a boardwalk at night by myself.


    به‌عنوان یک زن، شب‌ها به تنهایی روی تخته‌روی پیاده‌روی نمی‌رفتم.

  • It was an almost empty theatre in Long Beach Long Island a tourist spot with a boardwalk and beautiful beaches.


    این یک تئاتر تقریباً خالی در لانگ بیچ، لانگ آیلند، یک نقطه توریستی با یک پیاده رو و سواحل زیبا بود.

  • Another option being considered is building a makeshift boardwalk with large wooden mats plunked down atop the muck.


    گزینه دیگری که در نظر گرفته می‌شود، ساختن یک پیاده‌روی موقت با تشک‌های چوبی بزرگی است که در بالای خاک‌ها فرو رفته است.

  • At about high noon we arrived at Coney Island and approached the boardwalk.


    نزدیک ظهر به جزیره کونی رسیدیم و به پیاده رو نزدیک شدیم.

  • Back on the boardwalk, the guy on the bike stops in front of us.


    برگردیم به پیاده رو، مرد دوچرخه سوار جلوی ما می ایستد.

  • New beachfront hotels are going up and the pavilion on the boardwalk is being rebuilt.


    هتل‌های ساحلی جدید در حال افزایش هستند و آلاچیق در پیاده‌روی در حال بازسازی است.

  • While Sapan found the petrol we strolled the boardwalk where ladies sold shells and coral jewellery.


    در حالی که ساپان بنزین را پیدا می‌کرد، در پیاده‌روی که خانم‌ها صدف و جواهرات مرجانی می‌فروختند، قدم زدیم.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • راه رفتن

  • promenade


    تفرجگاه

  • walkway


    پیاده رو


  • مرکز خرید


  • مسیر

  • causeway


    سرگذر

  • footpath


    مسیر پیاده روی

  • esplanade


    گردشگاه

  • avenue


    خیابان

  • pavement


    دنباله

  • sidewalk


    مسیر یدک کش


  • پیاده راه


  • راه باریک و گریز

  • towpath


    رژه

  • footway


    پارتی

  • catwalk


    بلوار

  • pathway


    آلامدا

  • parade


    جاده

  • prom


    راه افسار

  • boulevard


    مسیر افسار

  • alameda


    سکو


  • کوچه

  • bridleway


    کنار دریا

  • bridle path


    راهرو


  • پیاده روی عمومی

  • alley


  • seafront


  • lane


  • way


  • aisle



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

encourage

لغت پیشنهادی

graduates

لغت پیشنهادی

melody