beach
beach - ساحل دریا
noun - اسم
UK :
US :
منطقه ای از ماسه یا سنگ های کوچک در لبه دریا یا دریاچه
برای کشیدن یک قایق به ساحل و دور از آب
اگر نهنگی خودش را کنار بگذارد یا در ساحل قرار بگیرد، به ساحل شنا می کند و نمی تواند به آب بازگردد.
منطقه ای از ماسه یا سنگ های کوچک در نزدیکی دریا یا منطقه دیگری از آب مانند دریاچه
کشیدن یا زور زدن قایق و غیره از آب به روی خشکی
یک منطقه صاف و شیب دار از ماسه یا سنگ های کوچک در کنار دریا یا دریاچه
Bring a lawn chair or beach chair for comfortable seating, and leave the alcoholic beverages at home.
برای نشستن راحت یک صندلی چمن یا صندلی ساحلی به همراه داشته باشید و نوشیدنی های الکلی را در خانه بگذارید.
ساحل خصوصی شما لذت بردن از یک آبغوره خنک آیا می توانید جایی بهتر برای صبحانه فکر کنید؟
Lagoons, creeks, islands, coves and deserted sandy beaches abound.
تالاب ها، نهرها، جزایر، خلیج ها و سواحل شنی متروک فراوانند.
این منطقه کیلومترها سواحل شنی دست نخورده دارد.
Rip جریان قوی که معمولاً در سواحل موج سواری تجربه می شود.
تا ساعت نه، ساحل مملو از جمعیت بود.
ما آنجا نشسته بودیم و به تماشای امواج در حال شکستن در ساحل می نشستیم.
لوسی به زوج جوانی که در ساحل می بیند حسادت می کند و عشق پرشور آنها را تصور می کند.
بوفه صبحانه مجلل که در قیمت اتاق گنجانده شده است، در پاسیو مشرف به ساحل سرو می شود.
بیا فردا بریم ساحل
ساحل آنجا سنگی است. ساحل شنی دو بلوک در شمال است.
High tide is often positively dangerous with vicious dumping waves breaking on the steep slope of the upper beach.
جزر و مد بالا اغلب به طور مثبت خطرناک است، به طوری که امواج ریزشی شریر در شیب تند ساحل بالایی می شکنند.
گردشگران در حال آفتاب گرفتن در ساحل
تصمیم گرفت برای شنا به ساحل برود.
او اغلب روزهای تابستان را در ساحل می گذراند.
یک ساحل شنی
یک ساحل سنگریزه/شنگل
یک بار ساحلی
ما یک آپارتمان دلباز در یک استراحتگاه ساحلی اجاره کردیم.
شهری در سواحل جنوبی گرجستان
جاده ساحلی به دلیل بدی آب و هوا بسته است.
او بچه ها را برای یک روز به ساحل برد.
sandy beaches
ساحل های شنی
سفر به ساحل
بیا به ساحل برویم.
این صخره در امتداد ساحل شمالی جزیره قرار دارد.
California’s rugged coastline
خط ساحلی ناهموار کالیفرنیا
رفتیم کنار شن ها قدم زدیم.
استراحتگاهی با ماسههای طلایی
او دوست داشت در ساحل دریا به دنبال صدف بگردد.
او در کنار ساحل قدم زد.
او در ساحل دراز کشید و کتابش را خواند.
می توانستیم گردشگرانی را در حال آفتاب گرفتن در ساحل ببینیم.
آنها در ساحل ملاقات کردند.
آنها روی تپه ای پوشیده از چمن و مشرف به ساحل نشستند.
کیلومترها سواحل شنی زیبا وجود دارد.
این استراحتگاه دارای یک ساحل طلایی زیبا است که کیلومترها کشیده شده است.
این گروه جزیره دارای بیش از 230 مایل سواحل استوایی بکر است.
در جنوب غرب خلیج، یک بندر کوچک با یک ساحل شینگل قرار دارد.
او را در یک بار ساحلی ملاقات کرد.
روز را در ساحل گذراندیم.
یک کافه ساحلی
یک حوله ساحلی
ساحل
دریا کنار
seaside
ساحل دریا
seashore
خط ساحلی
shoreline
رشته
seaboard
ماسه ها
strand
بانک
sands
پیش از ساحل
کنار اقیانوس
foreshore
شن
oceanfront
کنار دریا
coastline
کنار دریاچه
ساحلی
seafront
اسکله
lakeside
زونا
littoral
لبه
waterfront
دریا
shingle
ساحل دریاچه
لیدو
آفت
beachfront
تپه های شنی
lakeshore
پشت ساحل
lido
منطقه ساحلی
plage
لبه آب
dunes
تپه های شن و ماسه
backshore
کنار آب
coastal region
کنار رودخانه
water's edge
sand dunes
waterside
riverside