beach

base info - اطلاعات اولیه

beach - ساحل دریا

noun - اسم

/biːtʃ/

UK :

/biːtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beach] در گوگل
description - توضیح

  • منطقه ای از ماسه یا سنگ های کوچک در لبه دریا یا دریاچه


  • برای کشیدن یک قایق به ساحل و دور از آب

  • if a whale beaches itself or is beached, it swims onto the shore and cannot get back in the water


    اگر نهنگی خودش را کنار بگذارد یا در ساحل قرار بگیرد، به ساحل شنا می کند و نمی تواند به آب بازگردد.


  • منطقه ای از ماسه یا سنگ های کوچک در نزدیکی دریا یا منطقه دیگری از آب مانند دریاچه


  • کشیدن یا زور زدن قایق و غیره از آب به روی خشکی

  • a flat sloping area of sand or small stones beside the sea or a lake


    یک منطقه صاف و شیب دار از ماسه یا سنگ های کوچک در کنار دریا یا دریاچه

  • Bring a lawn chair or beach chair for comfortable seating, and leave the alcoholic beverages at home.


    برای نشستن راحت یک صندلی چمن یا صندلی ساحلی به همراه داشته باشید و نوشیدنی های الکلی را در خانه بگذارید.


  • ساحل خصوصی شما لذت بردن از یک آبغوره خنک آیا می توانید جایی بهتر برای صبحانه فکر کنید؟

  • Lagoons, creeks, islands, coves and deserted sandy beaches abound.


    تالاب ها، نهرها، جزایر، خلیج ها و سواحل شنی متروک فراوانند.

  • The area has miles of unspoiled sandy beaches.


    این منطقه کیلومترها سواحل شنی دست نخورده دارد.

  • Rip A strong current commonly experienced on surf beaches.


    Rip جریان قوی که معمولاً در سواحل موج سواری تجربه می شود.

  • By nine o'clock the beach was already crowded with people.


    تا ساعت نه، ساحل مملو از جمعیت بود.

  • We sat there watching the waves breaking on the beach.


    ما آنجا نشسته بودیم و به تماشای امواج در حال شکستن در ساحل می نشستیم.

  • Lucy envies a young couple she sees on the beach imagining the passionate love they will make.


    لوسی به زوج جوانی که در ساحل می بیند حسادت می کند و عشق پرشور آنها را تصور می کند.

  • A lavish breakfast buffet, included in the room rate is served on a patio overlooking the beach.


    بوفه صبحانه مجلل که در قیمت اتاق گنجانده شده است، در پاسیو مشرف به ساحل سرو می شود.

  • Let's go to the beach tomorrow.


    بیا فردا بریم ساحل

  • The beach there is stony; the sandy beach is two blocks to the north.


    ساحل آنجا سنگی است. ساحل شنی دو بلوک در شمال است.

  • High tide is often positively dangerous with vicious dumping waves breaking on the steep slope of the upper beach.


    جزر و مد بالا اغلب به طور مثبت خطرناک است، به طوری که امواج ریزشی شریر در شیب تند ساحل بالایی می شکنند.

example - مثال
  • tourists sunbathing on the beach


    گردشگران در حال آفتاب گرفتن در ساحل

  • He decided to go to the beach for a swim.


    تصمیم گرفت برای شنا به ساحل برود.

  • She often spent summer days at the beach.


    او اغلب روزهای تابستان را در ساحل می گذراند.

  • a sandy beach


    یک ساحل شنی

  • a pebble/shingle beach


    یک ساحل سنگریزه/شنگل


  • یک بار ساحلی

  • We rented an airy apartment at a beach resort.


    ما یک آپارتمان دلباز در یک استراحتگاه ساحلی اجاره کردیم.

  • a town on the south coast of Georgia


    شهری در سواحل جنوبی گرجستان

  • The coast road is closed due to bad weather.


    جاده ساحلی به دلیل بدی آب و هوا بسته است.

  • She took the kids to the beach for the day.


    او بچه ها را برای یک روز به ساحل برد.

  • sandy beaches


    ساحل های شنی

  • a trip to the seaside


    سفر به ساحل

  • Let's go to the shore.


    بیا به ساحل برویم.

  • The reef runs along the island's north shore.


    این صخره در امتداد ساحل شمالی جزیره قرار دارد.

  • California’s rugged coastline


    خط ساحلی ناهموار کالیفرنیا

  • We went for a walk along the sand.


    رفتیم کنار شن ها قدم زدیم.

  • a resort with miles of golden sands


    استراحتگاهی با ماسه‌های طلایی

  • He liked to look for shells on the seashore.


    او دوست داشت در ساحل دریا به دنبال صدف بگردد.

  • He walked along the beach.


    او در کنار ساحل قدم زد.


  • او در ساحل دراز کشید و کتابش را خواند.

  • We could see tourists sunbathing on the beach.


    می توانستیم گردشگرانی را در حال آفتاب گرفتن در ساحل ببینیم.

  • They met at the beach.


    آنها در ساحل ملاقات کردند.

  • They sat on a grassy hill overlooking the beach.


    آنها روی تپه ای پوشیده از چمن و مشرف به ساحل نشستند.

  • There are miles of beautiful sandy beaches.


    کیلومترها سواحل شنی زیبا وجود دارد.

  • The resort has a beautiful golden beach stretching for miles.


    این استراحتگاه دارای یک ساحل طلایی زیبا است که کیلومترها کشیده شده است.

  • The island group has over 230 miles of pristine tropical beaches.


    این گروه جزیره دارای بیش از 230 مایل سواحل استوایی بکر است.

  • To the south is West Bay, a small port with a shingle beach.


    در جنوب غرب خلیج، یک بندر کوچک با یک ساحل شینگل قرار دارد.

  • She met him in a beach bar.


    او را در یک بار ساحلی ملاقات کرد.

  • We spent the day on the beach.


    روز را در ساحل گذراندیم.

  • a beach café


    یک کافه ساحلی

  • a beach towel


    یک حوله ساحلی

synonyms - مترادف

  • ساحل


  • دریا کنار

  • seaside


    ساحل دریا

  • seashore


    خط ساحلی

  • shoreline


    رشته

  • seaboard


    ماسه ها

  • strand


    بانک

  • sands


    پیش از ساحل


  • کنار اقیانوس

  • foreshore


    شن

  • oceanfront


    کنار دریا

  • coastline


    کنار دریاچه


  • ساحلی

  • seafront


    اسکله

  • lakeside


    زونا

  • littoral


    لبه

  • waterfront


    دریا

  • shingle


    ساحل دریاچه


  • لیدو

  • sea


    آفت

  • beachfront


    تپه های شنی

  • lakeshore


    پشت ساحل

  • lido


    منطقه ساحلی

  • plage


    لبه آب

  • dunes


    تپه های شن و ماسه

  • backshore


    کنار آب

  • coastal region


    کنار رودخانه

  • water's edge


  • sand dunes


  • waterside


  • riverside


antonyms - متضاد
  • depart


    رفتن


  • به دریا انداختن


  • شناور


  • ساختن


  • رایگان


  • آزاد کردن

  • liberate


    رها کردن


لغت پیشنهادی

faring

لغت پیشنهادی

barbed

لغت پیشنهادی

reds