armchair

base info - اطلاعات اولیه

armchair - صندلی راحتی

noun - اسم

/ˈɑːrmtʃer/

UK :

/ˈɑːmtʃeə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [armchair] در گوگل
description - توضیح

  • یک صندلی راحت با کناره هایی که بتوانید بازوهای خود را روی آن قرار دهید


  • یک صندلی راحت با دو طرف که بازوهای شما را نگه می دارد


  • برای اشاره به شخصی که می داند یا می گوید چیزهای زیادی در مورد یک موضوع بدون داشتن تجربه مستقیم از آن می داند، استفاده می شود

  • a comfortable chair with two resting places for the arms


    یک صندلی راحت با دو جای استراحت برای بازوها

  • I heave an armchair into the kitchen lay out some light reading and prepare a flask of coffee.


    صندلی راحتی را به آشپزخانه می اندازم، کمی کتاب می خوانم و یک فلاسک قهوه آماده می کنم.

  • Antheil closed the door and sat in an armchair under the devil drawing.


    آنتیل در را بست و روی صندلی راحتی زیر طرح شیطان نشست.

  • He selected an armchair to the left side of the desk.


    صندلی راحتی را در سمت چپ میز انتخاب کرد.

  • I found her in a large day-room where groups of elderly ladies sat in plastic-covered armchairs.


    او را در یک اتاق بزرگ روزانه یافتم که در آن گروهی از خانم های مسن روی صندلی های راحتی با روکش پلاستیکی نشسته بودند.

  • Virtual reality will turn the weekly supermarket shop into a pleasure to be enjoyed from the comfort of the armchair.


    واقعیت مجازی فروشگاه هفتگی سوپرمارکت را به لذتی برای لذت بردن از راحتی صندلی راحتی تبدیل می کند.

  • Yet it's James they have to thank every time they sink into their armchairs to listen to their favourite classics.


    با این حال این جیمز است که باید هر بار که برای گوش دادن به کلاسیک های مورد علاقه خود در صندلی راحتی خود فرو می روند از او تشکر کنند.

  • Apart from the couch there was a wooden armchair and a small drop-leaf table.


    به غیر از کاناپه، یک صندلی چوبی و یک میز کوچک برگی بود.

example - مثال
  • to sit in an armchair


    برای نشستن روی صندلی راحتی

  • He eased himself into the big armchair.


    خودش را روی صندلی راحتی بزرگ گذاشت.

  • She sat in an armchair by the fire reading a newspaper.


    او روی صندلی راحتی کنار آتش نشسته بود و روزنامه می خواند.

  • an armchair critic/gardener/traveller


    منتقد صندلی راحتی/باغبان/مسافر

synonyms - مترادف
  • recliner


    تکیه گاه

  • captain's chair


    صندلی کاپیتان


  • صندلی راحتی

  • elbow chair


    صندلی آرنجی

  • Morris chair


    صندلی موریس


  • صندلی بال

antonyms - متضاد
  • annexeUK


    AnnexeUK

  • annexUS


    annexUS

  • offshoot


    انشعاب

لغت پیشنهادی

snazzy

لغت پیشنهادی

alchemy

لغت پیشنهادی

inactivated