baldly

base info - اطلاعات اولیه

baldly - کچل

adverb - قید

/ˈbɔːldli/

UK :

/ˈbɔːldli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [baldly] در گوگل
description - توضیح
  • in a way that is true but makes no attempt to be polite


    به گونه ای که درست است اما هیچ تلاشی برای مودب بودن نمی کند

  • in plain or basic language without unnecessary words or details


    به زبان ساده یا ابتدایی، بدون کلمات یا جزئیات غیر ضروری

  • Barley is much too astute to state this baldly, but it informs his every strategy as author.


    جو بسیار زیرک است که نمی تواند این را به صورت طاس بیان کند، اما همه استراتژی های او را به عنوان نویسنده نشان می دهد.

  • Yet he could forget his learning too baldly enjoying the phenomena produced.


    با این حال، او می‌توانست آموخته‌های خود را نیز فراموش کند و از پدیده‌های تولید شده لذت برد.

  • How quickly he was able to lie how baldly, quick and bald, and it lifted his spirit.


    چقدر سریع توانست دروغ بگوید، چه کچل، سریع و کچل، و این روحیه اش را بالا می برد.

  • Heather suggested baldly that Ms. Lane was mentally unstable.


    هدر با طاس اظهار داشت که خانم لین از نظر روانی ناپایدار است.

  • There's something baldly there about him which inclines me like Kevin, to distrust anything he says.


    چیزی در مورد او وجود دارد که باعث می شود من، مانند کوین، به هر چیزی که او می گوید بی اعتماد باشم.


  • و چیزی که همه آنها به نمایش می گذارند، اما بسیار کمرنگ، اما بسیار موثر، اهمیت اقتصادی ساده اقیانوس است.

example - مثال
  • ‘You're lying,’ he said baldly.


    با کچلی گفت: دروغ می گویی.

  • To put it baldly, I can't afford to take the risk.


    به عبارتی نمی توانم ریسک کنم.

synonyms - مترادف
  • frankly


    رک و پوست کنده

  • candidly


    با صراحت


  • به طور مستقیم

  • openly


    بی پرده

  • forthrightly


    صریح

  • bluntly


    به صراحت

  • plainly


    به وضوح

  • straightforwardly


    آشکارا

  • overtly


    صراحتا

  • explicitly


    بدون ابهام

  • outspokenly


    آزادانه

  • unequivocally


    به طور قطعی

  • unambiguously


    در آینده


  • به شدت

  • freely


    سر راست

  • categorically


    نقطه خالی

  • forthcomingly


    مستقیم از شانه

  • starkly


    از باسن


  • در سطح

  • point-blank


    امری واقعی


  • بدون کتک زدن به بوته


  • بدون محدودیت


  • بدون رزرو

  • matter-of-factly


    صادقانه

  • without beating about the bush


    مستقیما

  • with no holds barred


    خالصانه

  • without reserve


  • honestly


  • straightly


  • downrightly


  • truthfully


antonyms - متضاد
  • evasively


    به صورت طفره آمیز

  • dishonestly


    ناصادقانه

  • enigmatically


    به طور معمایی

  • mystically


    عرفانی

  • hermetically


    هرمتیکی

  • cloudedly


    ابری

  • ambiguously


    به طور مبهم

  • obscurely


    بدون ابر

  • uncloudedly


    رمزآلود

  • cryptically


    به طور نامشخص

  • indistinctly


    تاریک

  • darkly


    به طور مرموزی

  • mysteriously


    نامشخص

  • equivocally


    به طور غیر ظاهری

  • unclearly


    آفتابی

  • unapparently


    بی باران

  • sunnily


    مخفیانه

  • rainlessly


    به طور مجدد

  • arcanely


    نورانی

  • reconditely


    به آرامی

  • luminously


    پنهانی

  • lightly


    به وضوح

  • hiddenly


    به طرز گیج کننده ای


  • با حجاب

  • secretively


    تیره و تار

  • perplexingly


    به طرز عجیبی

  • veiledly


    غیرقابل درک

  • murkily


    عمیقا

  • strangely


  • unfathomably



لغت پیشنهادی

bathymetric

لغت پیشنهادی

avulse

لغت پیشنهادی

abstract