beaten

base info - اطلاعات اولیه

beaten - مورد ضرب و شتم

N/A - N/A

ˈbiː.t̬ən

UK :

ˈbiː.tən

US :

family - خانواده
beat
ضرب و شتم
beating
كتك زدن
unbeatable
شکست ناپذیر
unbeaten
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [beaten] در گوگل
description - توضیح
  • a beaten path track etc has been made by many people walking the same way


    یک مسیر شکسته، مسیر و غیره توسط بسیاری از افرادی که به همان روش راه می روند ساخته شده است

  • a beaten person feels defeated and not respected


    شخص کتک خورده احساس شکست می کند و مورد احترام نیست

  • beaten metal has been shaped with a hammer to make it thinner


    فلز کوبیده شده با چکش شکل داده شده است تا نازک تر شود

  • Beaten gold or another metal has been made flat by having been hit repeatedly with a hard object


    طلای کوبیده شده یا فلز دیگری با ضربه های مکرر با یک جسم سخت صاف شده است


  • مسیر یا مسیر کوبیده مسیری است که مردم به طور منظم در آن قدم می زنند تا زمین سخت شده و مسیر صاف باشد.

  • Straggling, beaten columns of troops marched without equipment into the town and out along the main road to Kiev.


    ستون های ضرب و شتم شده از سربازان بدون تجهیزات به داخل شهر رفتند و در امتداد جاده اصلی به کیف رفتند.

  • The floor was of the same beaten earth as in the parlour.


    کف از همان خاک کوبیده شده در سالن بود.

  • Gradually whisk in beaten egg and vanilla essence.


    تخم مرغ زده شده و اسانس وانیل را کم کم با همزن بزنید.

  • Originally decorating the crowns were 150 feathers made of beaten gold found nearby.


    در اصل تزئین تاج ها 150 پر از طلای ضرب شده بود که در نزدیکی آن یافت شد.

  • She was combing her hair her face reflected in the mirror sheet of beaten gold.


    موهایش را شانه می کرد، صورتش در آینه طلای ضرب شده منعکس می شد.

  • Corbett trudged down the beaten, muddy track; the sky was overcast and a light rain began to fall.


    کوربت به سرعت از مسیر گل آلود و گل آلود عبور کرد. آسمان ابری شد و باران خفیفی شروع به باریدن کرد.

  • She felt beaten, rejected and betrayed and all she wanted now was the sanctuary of her own room.


    او احساس می کرد کتک خورده، طرد شده و خیانت شده است و تنها چیزی که اکنون می خواست پناهگاه اتاق خودش بود.

example - مثال
  • She was wearing a necklace of beaten gold.


    او گردنبندی از طلای کوبیده به سر داشت.

synonyms - مترادف
  • defeated


    شکست داد

  • conquered


    تسخیر کرده

  • routed


    مسیریابی شده است

  • trounced


    شکست خورد

  • crushed


    خرد شده


  • غلبه بر

  • overwhelmed


    غرق شده

  • overpowered


    مغلوب شد

  • vanquished


    از دست دادن

  • losing


    مطیع

  • subjugated


    بی شانس

  • luckless


    لیسید

  • licked


    بهترین

  • bested


    فویل شد

  • foiled


    ناامید شده

  • frustrated


    بد شد

  • worsted


    بهتر شد

  • bettered


    بیش از حد

  • outdone


    کوبیده شد

  • thrashed


    خنثی شد

  • thwarted


    بدبخت

  • hapless


    سرنگون شد

  • overthrown


    ناموفق

  • unsuccessful


    شلاق خورده

  • whipped


    ترسیده

  • cowed


    لغو شد

  • quashed


    رام شده است

  • subdued


    ضربه زدن

  • clobbered


    سردرگم، گیج، مات مبهوت

  • baffled


    دور زد

  • circumvented


antonyms - متضاد
  • victorious


    پیروز

  • winning


    برنده شدن

  • triumphant


    موفقیت آمیز


  • شکست ناپذیر

  • undefeated


    فتح

  • conquering


    قهرمان


  • بالا

  • top


    اولین


  • مغلوب

  • vanquishing


    رام نشده

  • unbeaten


    برنده جایزه

  • unvanquished


    تسخیر نشده

  • unsubdued


    جام برنده

  • prizewinning


    دوم به هیچ

  • unconquered


    برنده شد

  • cup-winning


    غالب


  • پیروزمندانه

  • won



  • triumphal


لغت پیشنهادی

pep

لغت پیشنهادی

replacement

لغت پیشنهادی

statute