bilateral

base info - اطلاعات اولیه

bilateral - دو طرفه

adjective - صفت

/ˌbaɪˈlætərəl/

UK :

/ˌbaɪˈlætərəl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bilateral] در گوگل
description - توضیح
  • involving two groups or nations


    شامل دو گروه یا ملت است

  • involving two countries


    شامل دو کشور

  • involving two groups or countries


    شامل دو گروه یا کشور است

  • involving or affecting two different organizations, countries, etc.


    درگیر یا تحت تاثیر قرار دادن دو سازمان، کشور و غیره متفاوت.

  • The act of the directing mind is here unilateral and not consensual and bilateral.


    عمل ذهن هدایتگر در اینجا یک طرفه است و نه توافقی و دو طرفه.

  • The talks were due to include discussions of measures to reduce tension between the two states and to promote bilateral exchanges.


    قرار بود این گفتگوها شامل بحث در مورد اقداماتی برای کاهش تنش بین دو کشور و ارتقای مبادلات دوجانبه باشد.

  • This is an index of the average of all its bilateral rates, weighted by the pattern of trade with other countries.


    این شاخصی از میانگین تمام نرخ های دوجانبه آن است که بر اساس الگوی تجارت با سایر کشورها وزن شده است.

  • bilateral relations between the European Union and the U.S.


    روابط دوجانبه اتحادیه اروپا و آمریکا

  • Both countries have a stake in using the World Trade Organization and in not allowing trade disputes to poison bilateral relations.


    هر دو کشور در استفاده از سازمان تجارت جهانی و اجازه ندادن اختلافات تجاری به مسموم کردن روابط دوجانبه سهم دارند.

  • Perhaps then the apparent bilateral representation of language in young children was an artefact.


    شاید در آن زمان بازنمایی دوجانبه آشکار زبان در کودکان خردسال یک مصنوع بود.

  • While accounting identities always hold they say nothing about bilateral trade deficits or surpluses.


    در حالی که هویت های حسابداری همیشه وجود دارند، اما چیزی در مورد کسری ها یا مازاد تجاری دوجانبه نمی گویند.

example - مثال
  • bilateral relations/agreements/trade/talks


    روابط دوجانبه / توافقنامه / تجارت / گفتگو

  • Both nations have signed bilateral treaties with the United States.


    هر دو کشور معاهدات دوجانبه با ایالات متحده امضا کرده اند.

  • bilateral hearing impairment


    اختلال شنوایی دو طرفه

  • France and Germany have signed a bilateral agreement to help prevent drug smuggling.


    فرانسه و آلمان یک توافقنامه دوجانبه برای کمک به جلوگیری از قاچاق مواد مخدر امضا کردند.

  • bilateral relations


    روابط دوجانبه

  • The countries signed a bilateral agreement.


    این کشورها توافقنامه دوجانبه امضا کردند.

  • Futures contracts are bilateral agreements, with both the purchaser and the seller equally obligated to complete the transaction.


    قراردادهای آتی قراردادهای دوجانبه هستند که خریدار و فروشنده به طور مساوی متعهد به تکمیل معامله هستند.

  • Mexico already has bilateral trade agreements with Colombia, Venezuela, and Costa Rica.


    مکزیک پیش از این با کلمبیا، ونزوئلا و کاستاریکا قراردادهای تجاری دوجانبه دارد.

  • There are a number of matters that can be discussed bilaterally at the highest level.


    مواردی وجود دارد که می توان در بالاترین سطح به صورت دوجانبه بحث کرد.

synonyms - مترادف

  • مفصل

  • reciprocal


    متقابل

  • consensual


    توافقی


  • قابل احترام

  • respective


    دو طرفه

  • two-sided


    دو شاخه

  • two-pronged


    جمعی


  • اشتراکی

  • communal


    متحد

  • united


    پیوند

  • conjunct


    بهم پیوسته

  • conjoint


    عمومی


  • در ارتباط بودن

  • interactive


    وابسته به یکدیگر

  • interdependent


    همبستگی

  • intermutual


    مربوط

  • correlative


    مرتبط است

  • related


    متصل

  • associated


    قابل تعویض

  • connected


    متقابل شد

  • interchangeable


    مجازات شد

  • reciprocated


    بازگشت

  • requited


    شرکت کرد

  • returned


    وابسته

  • participated


    مشاركت كرد


  • تعویض شد

  • partaken


    قابل تبدیل

  • interchanged


    بده و بستان

  • convertible


    داده و گرفته شده است

  • give-and-take


  • given and taken


antonyms - متضاد
  • multilateral


    چند جانبه

  • unilateral


    یک جانبه

  • sole


    تنها


  • شخصی

  • one-way


    یک طرفه

  • solitary


    منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی


  • انحصاری

  • one-sided


    یک مرد

  • exclusive


    جداگانه، مجزا

  • one-man


    اشتراک گذاری نشده


  • متمایز

  • unshared


    جدا


  • جدا شد

  • detached


  • dissociated


لغت پیشنهادی

fear

لغت پیشنهادی

lightening

لغت پیشنهادی

preferably