bowling

base info - اطلاعات اولیه

bowling - بولینگ

noun - اسم

/ˈbəʊlɪŋ/

UK :

/ˈbəʊlɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bowling] در گوگل
description - توضیح
  • an indoor game in which you roll a large heavy ball along a wooden track in order to knock down a group of pins (=wooden objects shaped like bottles)


    یک بازی سرپوشیده که در آن یک توپ سنگین بزرگ را در امتداد یک مسیر چوبی می‌غلتانید تا گروهی از پین‌ها (= اشیاء چوبی به شکل بطری‌ها) را از بین ببرید.

  • the act of throwing a ball at the batsman in cricket


    عمل پرتاب توپ به سمت ضربه زن در کریکت


  • یک بازی که در داخل آن انجام می شود، که در آن شما یک توپ سنگین را به سمت پایین مسیر می غلتانید تا سعی کنید گروهی از پین ها (= اشیاء چوبی بلند و نازک) را از بین ببرید.

  • (the part of the game) when you bowl the ball in cricket


    (بخشی از بازی) وقتی توپ را در کریکت کاسه می کنید


  • یک بازی که در آن در یک انتهای یک سطح صاف بلند می‌ایستید و یک توپ سنگین را در امتداد آن می‌غلتانید و سعی می‌کنید گروهی متشکل از ده شیء چوبی را که به صورت مثلثی در انتهای دیگر قرار گرفته‌اند، بیاندازید.

  • The area round the school houses the library tennis courts, a children's play area and a bowling green.


    محوطه اطراف مدرسه شامل کتابخانه، زمین تنیس، محوطه بازی کودکان و بولینگ سبز است.

  • It was mightily impressive bowling by any standards, and with his left hand in plaster it was quite remarkable.


    بولینگ با هر معیاری بسیار چشمگیر بود و با دست چپش در گچ کاملاً قابل توجه بود.

  • The hotel also offers a three-lane bowling alley with a bar.


    هتل همچنین یک سالن بولینگ سه خطه با بار دارد.

  • In addition there is a billiard room solarium, cinema, indoor and outdoor pools, bowling alley and gym.


    علاوه بر این اتاق بیلیارد، سولاریوم، سینما، استخرهای سرپوشیده و روباز، سالن بولینگ و سالن بدنسازی وجود دارد.

  • Local Activities: walks, golf fishing horse-riding, bowling.


    فعالیت های محلی: پیاده روی، گلف، ماهیگیری، اسب سواری، بولینگ.

  • Boxer had been steadily bowling along the quays, where the traffic was less congested.


    باکسر به طور پیوسته در امتداد اسکله ها بولینگ می کرد، جایی که ترافیک کمتر بود.

  • Greenidge soon went, leaving Richards to lay into the bowling.


    گرینیج خیلی زود رفت و ریچاردز را رها کرد تا در بولینگ دراز بکشد.

example - مثال
  • Let's go bowling on Saturday.


    بیا شنبه بریم بولینگ


  • نمایشی درخشان از بولینگ سریع

  • McArthur opened the bowling on the first day of the match.


    مک آرتور در روز اول مسابقه بولینگ را باز کرد.

  • England were no match for the Indian bowling attack.


    انگلیس برای حمله بولینگ هند همخوانی نداشت.

  • The England captain opened the bowling (= bowled first).


    کاپیتان انگلیس بولینگ را باز کرد (= اول بولینگ).

synonyms - مترادف
  • bowls


    کاسه ها

  • candlepins


    شمعدان

  • duckpins


    اردک گیر

  • ninepins


    نیپین

  • skittles


    اسکیت

  • kegling


    کگلینگ

  • lawn bowling


    بولینگ چمن

antonyms - متضاد
  • crawling


    خزیدن

  • creeping


    خزنده

  • poking


    نوک زدن

لغت پیشنهادی

downing

لغت پیشنهادی

wit

لغت پیشنهادی

record