breakup
breakup - جدایی
N/A - N/A
UK :
US :
عمل پایان دادن به ازدواج یا رابطه
جداسازی یک گروه، سازمان یا کشور به بخش های کوچکتر
پایان یک رابطه
تقسیم چیزی به قطعات کوچکتر
به طور معمول بزرگترین قطعه تولید شده توسط شکستن 10 تا 50 درصد از کل جرم است.
In the hasty and confused breakup, nobody wished anybody a happy Hanukkah, a merry Christmas or a happy New Year.
در جدایی عجولانه و گیج کننده، هیچ کس برای کسی هانوکا، کریسمس یا سال نو مبارک را آرزو نکرد.
بدانید که جدایی های غیر زناشویی نیز سخت است.
گوی های آتشین طیف وسیعی از رفتارهای جدایی را در جو نشان می دهند.
More recently the threat of Quebec's secession confronted the country with the very real possibility of political breakup.
اخیراً، خطر جدایی کبک، این کشور را با احتمال بسیار واقعی تجزیه سیاسی مواجه کرده است.
فکر می کنم راجر هنوز از جدایی تلخ است.
اگرچه این مک کارتنی بود که جدایی را اعلام کرد، اما او بیشترین تمایل را داشت که ادامه دهد.
The water has a primeval chemistry that has prevailed along submarine mountain ranges since the breakup of Gondwanaland.
آب دارای شیمی اولیه ای است که از زمان فروپاشی گندوانالند در امتداد رشته کوه های زیردریایی غالب بوده است.
The Housing Act 1988 gave further encouragement to the breakup of the large housing estates remaining under local authority control.
قانون مسکن 1988 تشویق بیشتری به فروپاشی شهرکهای مسکونی بزرگی که تحت کنترل مقامات محلی باقی مانده بودند، داد.
separation
جدایش، جدایی
شکاف
تقسیم
parting
فراق
schism
شقاق
partition
تقسیم بندی
dissolution
انحلال
disunion
جدایی
rift
بریدگی
scission
کسری کردن
fractionalization
دوشاخه شدن
bifurcation
پارگی
fractionation
جدا کردن
rupture
رخ
sundering
طلاق
cleavage
تقسیم کردن
شکستن
splitting
تجزیه
breaking
تکه تکه شدن
disintegration
splitsville
fragmentation
زنگ تفريح
splitsville
کناره گیری
splitting up
جدا شدن از
severance
عزیمت، خروج
قطع ارتباط
detachment
تقسيم كردن
breaking up
جداسازی
departure
disconnection
dividing
segregation
merger
ادغام
fusion
ذوب
meld
مخلوط کردن
اتحاد. اتصال
blend
اتحاد
مخلوط
unification
برقراری ارتباط
amalgamation
جفت
conflation
اصلاح
کنفدراسیون
connecting
اتصال
coupling
الحاق
ربط دادن
melding
وابستگی
reconciliation
ائتلاف
confederation
کاتناسیون
hookup
تثبیت
incorporation
اتحادیه
linking
ترکیب کردن
merging
پیوستن
affiliation
ارتباط
mergence
catenation
consolidation
combining
joining
junction
coalescence