breathy
breathy - نفس گیر
adjective - صفت
UK :
US :
اگر صدای کسی نفس می کشد، می توانید نفس او را هنگام صحبت بشنوید
برای توصیف یک صدا یا روش صحبت که در آن نفس شنیده می شود استفاده می شود
She focuses the music on her keyboards and her front-and-center vocals, which can be breathy and intimate or jagged.
او موسیقی را روی کیبوردها و آوازهای جلو و مرکزی خود متمرکز می کند، که می تواند نفسگیر و صمیمی یا ناهموار باشد.
Some on the edge of pioneering new work styles have been featured in breathy articles for the popular business press.
برخی در لبه سبکهای کاری جدید پیشگام در مقالات پرمحتوا برای مطبوعات تجاری محبوب به نمایش درآمدهاند.
ساختارشکنی فرآیند فروش پاپ تبدیل به جشن نفس گیر فروشندگان شده بود.
جغدها و روباه ها در سرمای نفس گیر به طرز وحشتناکی صدا می زنند.
آنها دارای پس زمینه های بد خلقی و هیپنوتیزمی هستند که در بالای آن صدای نفس گیر او قرار گرفته است.
And in a few moments a voice from that quarter low and breathy, joined very softly in the responses.
و در چند لحظه صدایی از آن ربع، آهسته و نفس گیر، به آرامی به پاسخ ها پیوست.
در تنهایی، کمپ ناله ای کوچک به دنبال آن خنده ای نفس گیر کرد.
One can not ignore the obvious influences, most notably the breathy stylings of Blossom Dearie with a pinch of Peggy Lee.
نمی توان تأثیرات آشکار را نادیده گرفت، به ویژه استایل های نفس گیر Blossom Dearie با کمی پگی لی.
gasping
نفس نفس زدن
hissing
خش خش
husky
هاسکی
panting
تنبلی
wheezy
خس خس سینه
breathless
بی نفس
puffing
پف کردن
chesty
سینه دار
rasping
تند زدن
تنگی نفس
از نفس افتاده
winded
باد شده
puffed
پف کرده
short-winded
کوتاه باد
پف کرد
wheezing
خفن و پف کردن
puffed out
پف کردن و دمیدن
huffing and puffing
از پف
puffing and blowing
صرف کرد
خارج از حد
spent
خسته
مبارزه برای نفس
dyspneic
انجام شده در
exhausted
محو شده
به شدت نفس می کشد
done in
پریده بیرون
wiped out
بلغمی
breathing heavily
شلوغ
shagged out
phlegmy
congested
breathless
بی نفس
gasping
نفس نفس زدن
panting
تنبلی
puffing
پف کردن
winded
باد شده
puffed
پف کرده
wheezy
خس خس سینه
wheezing
صرف کرد
spent
خفگی
choking
بلعیدن
gulping
مبتلا به آسم
asthmatic
آمفیزماتوز
emphysematous
سخت
stertorous
از نفس افتاده
پف کرد
puffed out
کوتاه باد
short-winded
خفن و پف کردن
پف کردن و دمیدن
huffing and puffing
تنگی نفس
puffing and blowing
دمیدن سخت
از پف
blowing hard
بلعیدن برای نفس کشیدن
