expired
expired - منقضی شده
adjective - صفت
UK :
US :
an expired passport
یک پاسپورت منقضی شده
پاسپورت من ماه آینده تمام می شود.
قرارداد این دو شرکت در پایان سال جاری به پایان می رسد.
او دیگر نفس نمی کشد و در سن 90 سالگی به آرامی و بدون هیچ مشکلی منقضی می شود.
در سال 1936 آخرین ببر تاسمانی نفس آخر خود را کشید و در باغ وحشی در هوبارت منقضی شد.
بیمار تا حد امکان هوا را استنشاق می کند و سپس با حداکثر تلاش منقضی می شود.
این دستگاه میزان دی اکسید کربن خارج شده توسط ریه های بیمار را اندازه گیری می کند.
extinct
منقرض شده
defunct
منحل شده است
bygone
گذشته
مرده
bypast
دور زدن
gone
رفته
departed
رفت
done
انجام شده
vanished
از بین رفت
nonextant
موجود نیست
dated
تاریخ دار
lapsed
از بین رفته است
concluded
نتیجه گیری
passé
پاس
invalid
بی اعتبار
irrelevant
غیر مرتبط
obsolete
منسوخ شده
finished
تمام شده
فراموش شده
forgotten
جایگزین شد
superseded
قدیمی، کهنه
archaic
قدیمی
به پایان رسید
ended
خالی
antiquated
کهن
void
تمام شدن
دیر
سپری شده
outmoded
elapsed